ورود سینما به ایران
سينما زمانىکه به سرزمين ما ايران رسيد، اسباببازى ملوکانهاى در دست شاه قاجار بود. و اگر سفر مظفرالدينشاه به فرنگ در شروع قرن مصادف با نمايش برادران لومير نمىشد. سينما در ايران چه سرنوشتى پيدا مىکرد؟ مظفرالدينشاه سينماتوگراف را مىبيند و دستور خريد آن را مىدهد و به ايران مىآورد تا از آن بهطور خصوصى استفاده کند و سينما در پس پردهٔ حرم باقى مىماند. سينما را مظفرالدينشاه وارد مملکت کرد؛ اما نه به قصد خدمت به ملتش؛ بلکه در جهت ارضاى ذهن تنوع طلب و نوجويش.
چهار، پنج سال بعد از ورود خصوصى سينما به ايران نمايش فيلم توسط ميرزا ابراهيم خان صحافباشى که سفر به اروپا را تجربه کرده بود، علنى مىشود. صحافباشى که با کاربرد سينما آشنا شده بود، آنرا به ميان مردم برد، اين تاريخ (۱۹۰۵) براى نمايش فيلم در ايران سابقهاى آبرومند و همعصر با اکثر کشورهاى پيشرفتهٔ جهان ارائه مىدهد. کار نمايش فيلم بعد از فقط يک ماه بهم مىخورد و صحافباشى در پى گرفتارىهاى مالى دستگير و سپس تبعيد مىشود و سرانجام به هند مىرود و حرکتش ناتمام مىماند. بعد اين باور بوجود آمد که کار سينما را بايد خارجىها برعهده گيرند و لذا فعاليتهاى سينمادارى را افراد غير ايرانى شکل دادند. در کار فيلمسازى نيز وضع به همين منوال بود.
با انقلاب مشروطه مجدداً اولين مباشران سينما در ايران اسامى غيرايرانى داشتند: روسىخان (ايوانف)، آقايوف، اسماعيلوف، لوين و ياکوسبن. اولين ايرانى خالصى که نخستين فيلم ناطق را مىسازد، در آنسوى مرزها، در هند اجازهٔ کار پيدا مىکند.
از همان ابتدا، اقتباس و تقليد، ساختار سينماى ايران را دچار تشتت کرد و بنايى بدون استحکام، فکر، ذوق و سليقه پىريزى شد.
پيشگامان سينماى ايران هنر سينما را سالها پيش در اين ملک متولد ساختند، کسانى چون: آوانس اوگانيانس، عبدالحسين سپنتا، خان بابا معتضدي، ابراهيم مرادي، اسماعيل کوشان، محسن بديع، احمد شيرازي، ساموئل خاچيکيان، مهدى اميرقاسمخاني، واهاک وارطانيان، آرمان، مسعود کيميايي، ناصر تقوايي، داريوش مهرجويي، على حاتمي، بهرام بيضايي، نعمت حقيقي، فرخ غفاري، ابراهيم گلستان، عباس کيارستمي، امير نادري، محمدعلى فردين، اسفنديار منفرزاده، بهروز وثوقي، روبيک منصوري، ناصر ملکمطيعي، سهراب شهيد ثالث، پرويز کيمياوي، محسن مخملباف، ابراهيم حاتمىکيا، رخشان بنىاعتماد، و انبوه زنان و مردان ديگرى که اين هنر را کشف کردند، به بلوغ رساندند و گسترش بخشيدند.
در تمام اين سالها، سينما در هر دوره و زمانهاى به شکلى درآمد. گاه هنر ناب بود و گاه وسيلهٔ تبليغ، گاه، اسباب تفريح و سرگرمى زمينهاى براى انتقال پيام. سينماى ايران در اين سالها انبوهى علاقمند را با خود همراه کرد.
امروزه دوربين و سينما که آن را صنعت تصوير نيز گفتهاند، ابزارى است توانمند در دست هنرمندانى که مىکوشند به نگريستن معناى تازهاى ببخشند.
اولین مدرسه سینمائی ایران
”اوانس اوگانيانس“، مهاجرى ارمنى / روس بود، که پس از اتمام تحصيلاتش در رشتهٔ سينما به ايران آمد. اوگانياسن با فکر تأسيس مدرسهٔ سينمايى و سپس توليد فيلم را به مرحلهٔ عمل در آورد. پس از درج اعلان براى براى نخستين دورهٔ مدرسه، نتيجهاى ببار نيامد و با اعلانهاى بعدي، افتتاح مدرسهٔ هنرپيشگى در ۲۰ ارديبهشت ۱۳۰۹ روى داد و سيصد نفر نامنويسى کردند. اما اين دوره را فقط ۱۲ نفر بهپايان رسانيدند. سرانجام دورهٔ دوم نيز پس از چاپ اعلان در جرايد برگزار شد؛ در دورهٔ دوم دروس مختلفى شامل فيلمبرداري، بازيگري، ورزش، موسيقي، رقص، ژيمناستيک، تاريخ لباس و ... تدريس مىشد.
اوگانيانس نتوانست دورهٔ سوم را برگزار نمايد. در سال ۱۳۱۷ به هند رفت تا کار سپنتا را ادامه دهد ولى درگير مسائل سياسى شد. پس از جنگ جهانى دوم به ايران بازگشت و نام خود را پس از گرويدن به اسلام رضا مژده ناميد. بعد از آن نيز چند بار تلاش کرد تا با سينما ارتباط برقرار کند ولى توفيقى نيافت.
دختر لرعبدالحسين سپنتا متولد ۱۲۸۶ تهران بود. وى در مدرسهٔ سنلوئى و مدرسهٔ زرتشتيان تهران و نيز در اصفهان و کالج امريکايى تحصيل کرد و علاقهٔ زيادى به تاريخ و ادبيات ايران باستان داشت. سپنتا سفرهايى به هند داشت و آثارى را منتشر نمود. در سال ۱۳۰۷ اولين روزنامهاش را با نام دورنماى ايران منتشر کرد. وى پس از سفر به ايران مجدداً به هند رفت.
آشنايى وى با سينما بهطور تصادفى و از طريق اردشير ايرانى صورت گرفت. پس از مطالعه در اين زمينه بصورت تئوري، سناريو با نظر فنى اردشير ايرانى نوشته شد. مشکل اساسى اين دو در تهيه فيلم، انتخاب بازيگران بود که مىبايست با زبان فارسى آشنايى مىداشتند. پس از جستجوى بسيار، سرانجام همسر يکى از کارمندان استوديو بنام روحانگير جهت ايفاى نقش دختر لُر برگزيده شد. نقشهاى بعدى را هادى شيرازى و سهراب پورى ايفا مىکردند و نقشهاى فرعى را خود سپنتا با تغيير صدا و لحن صحبت مىکرد. پس از هفت ماه کار مداوم، نخستين فيلم ايرانى ناطق موجوديت يافت. از اين فيلم بعدها بنام جعفر و گلنار ياد مىشد. نقش اساسى در تهيهٔ اين فيلم، به سپنتا تعلق داشت، گرچه ساختهٔ اردشير ايرانى ذکر شد و در واقع کارگردانى هنرى با سپنتا و کارگردانى فنى با اردشير ايرانى بود. فيلم ”دختر لُر“ در مهر ۱۳۱۲ آماده نمايش شد و در ۳۰ آبان ۱۳۱۲ نمايش فيلم در سينما ماياک در خيابان لالهزار آغاز شد و با استقبال بىسابقهاى روبرو شد و پس از ۳۷ روز نمايش، موفقيت بىنظيرى کسب کرد. سپس از دى ماه به مدت ۱۲۰ روز در سينما سپه اکران شد و حتى سال بعد يک ماه در سينما ماياک و ۵۰ روز در سينما سپه نمايش مجدد يافت. و نمايش سومى نيز در سينما سپه داشت. توفيق ”دختر لُر“ فيلمهاى صامت را از رونق انداخت.
سینمای ایران قبل از دهه سی
نخستين فيلم بلند صامت ايراني، ”آبى و رابي“ توسط اوگانياسن جلوى دوربين رفت. در اين فيلم محمد ضرابى و غلامعلى سهرابى بازى مىکردند. نخستين نمايش عمومى در سينما ”ماياک“ برپا شد. هيچ نسخهاى از اين فيلم در حال حاضر موجود نمىباشد. اين فيلم بعد از دورهٔ اول مدرسهٔ آرتيستى سينما ساخته شد.
در آغاز دههٔ دوم (۱۳۱۱)، اوگانياسن مقدمات تهيه فيلم دومش را آماده کرد و بعد ”حاجى آقا اکتر سينما“ با بازيگرى مُراد ساخته شد. اين فيلم با شکست روبرو شد. اوگانياسن را بايد نخستين فيلمنامهنويس، نخستين کارگردان، نخستين تدوينگر و مؤسس اولين مدرسهٔ آرتيستى دانست. فيلم دختر لُر نخستين فيلم ناطق ايرانى توسط عبدالحسين سپنتا و اردشير ايرانى ساخته شد و در آبان ۱۳۱۲ به نمايش درآمد و موفقيت بىنظيرکسب کرد. فيلمهاى بعدى سپنتا، فردوسي، شيرين و فرهاد، چشمهاى سياه، ليلى و مجنون بودند.
در اواخر سال ۱۳۰۸، ابراهيم مرادي، کارگردان، نويسنده، فيلمبردار و مخترع، کار فيلمبردارى را بهطور جدى شروع کرد. وى علاوه بر تهيه، نوشتن فيلمنامه و کارگرداني، فيلمبردارى فيلم را نيز برعهده گرفت ”انتقام برادر“ را ساخت. سپس متوجه جريانات سينمايى در تهران شد و راهى پايتخت گرديد. احمد گرجي، محمدعلى قطبي، احمد دهقان و مرادى در آغاز سال ۱۳۱۲ با تأسيس ”شرکت فيلم ايران محدود“ و ثبت آن، کار خود را آغاز کردند. و فيلم ”بوالهوس“ با انتخاب بازيگران و ساير عوامل آن توسط گروه ساخته شد ولى به دليل صامت بودن با توجه روبرو نشد.
پس از ۱۳۲۷ که سينماى ايران بار ديگر صاحب توليداتى شد و فعاليت خود را از سر گرفت، مرادى بار ديگر به سينما و فيلمسازى روى آورد. وى براى آخرين بار در سال ۱۳۳۸ براساس فيلمنامهٔ خودش ”مگو هر لکهدار“ را کارگردانى کرد که جلوهاى نداشت. ادامهٔ کار و فعاليت سينماى ايران نياز به پشتوانه مالى و اقتصادى داشت، ولى اين امر تحقيق نيافت؛ و ده سال پس از آخرين توليد دورهٔ اول، سينما در سکوت کامل بسر برد.
نخستين حرکتها در سال ۱۳۲۳ آغاز شد. شرکت فيلم شرق تأسيس گرديد و کلاسى براى آموزش تأتر داير کرد و بعد ضمن روى صحنه آوردن برنامههاى نمايشي، نسبت به تهيه فيلم نيز اقدام کرد. سپس”استوديو درام“ توسط گيلانىها تأسيس شد؛ اما موفقيتى حاصل نکرد. در سال ۱۳۲۵ پس از نمايش موفق نخستين فيلم خارجى با ناطق فارسي، فعاليتهاى فيلمسازى دوچندان شد.
در شروع دههٔ ۱۳۲۰، سالنهاى فعال در تهران عبارت بودند از: ايران، البرز، ديدهبان (ماياک)، هما، ميهن، جهان، تهران، نو، روشن، تمدن، فردوسي، خورشيد، تجريش، ستاره، فوکس، رى و ملي.
فيلمهاى دههٔ ۱۳۱۰ بيشتر آمريکايي، فرانسوي، آلماني، روسى و مصرى هستند. بيشتر سينماها مشغول نمايش سريالهايى بودند که دو روز در هفته نمايش داده مىشد. اما سينماهاى بهتر و مجهزتر همهٔ ايام فيلمهاى نخستين بار را نمايش مىدادند.
نيمهٔ دوم سال ۱۳۱۳ پايان نمايش فيلمهاى صامت است. از سال ۱۳۱۴ کليهٔ سينماها موظف به نمايش فيلمهاى ناطق شدند
در سال ۱۳۳۰ سينماى ايران شش توليد داشت. ”کمرشکن“ نخستين فيلم سال ۳۰ بود. اين فيلم ساختهٔ ابراهيم مرادى است که در سينما ماياک نمايش يافت.
”مستى عشق“ ساختهٔ دکتر کوشان با بکارگيرى امکانات تکنيکى و نيروهاى تازه موقعيت خود را دوباره تثبيت کرد و موفقيت حاصل کرد. وى براى اين فيلم شمارهٔ اول بولتن ”عالم هنر“ را در شهريور ۱۳۳۰ پنج روز پيش از نمايش فيلم منتشر کرد و صفحاتى را به اين فيلم اختصاص داد.
”شکار خانگي“ دومين فيلم ۱۶ ميليمترى و سومين توليد ۱۳۳۰ بود که به کارگردانى على دريابيگى و تهيهکنندگى محسن بديع ساخته شد. ناصر ملکمطيعى نقش کوچکى در آن ايفا کرد. استقبال از اين فيلم متوسط بود.
”دستکش سفيد“ حاصل کار پرويز خطيبى چهارمين فيلم سال بود و موفقيت بىسابقهاى داشت. استوديو البرز بخاطر اين موفقيت دست به توسعه زد و نشريهاى بنام ”عالم سينما“ را منتشر کرد که در فروردين ۱۳۳۱ چاپ شد.
فيلم بعدى پريچهر بود که موفقيتى نداشت و ”استوديو تهران فيلم“ که بخاطر تهيه اين فيلم تأسيس شده بود، با شکست روبرو شد و به تعطيلى انجاميد. آخرين فيلم سال ۱۳۳۰ ”خوابهاى طلايي“ بود که به همت برادران رشيديان ساخته شد. آنها ”استوديو مدائن“ را بوجود آوردند و اين فيلم در اسفند ماه در سينماهاى رکس و هما به نمايش درآمد.
سينماى ايران در فاصلهٔ ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۷، ۴۹۵ فيلم عرضه کرد. در ۱۳۳۱ هفت فيلم عرضه شد. نخستين فيلم ”مادر“ بود که توسط پارس فيلم ساخته شد و دلکش در اين فيلم براى دومين بار ظاهر شد. کارگردان فيلم دکتر کوشان بود فيلم با رعايت کليهٔ موازين اقتصادى ساخته شدو در کل فروش خوبى داشت.
”عمر دوباره“ نخستين فيلم پرويز خطيبى توليد ۱۳۳۱ است که دومين محصول استوديو البرز است و موفق نمىشود.
”زنده باد خاله“ محصول استوديو البرز و خطيبى در سينما البرز به نمايش درآمد و از نظر مادى و نيز هنرى يک شکست کامل بود. ”دزد عشق“ محصول پارس فيلم با بازى مجيد محسني، يک کمدى موزيکال بود که در آبان ۱۳۳۱ به نمايش درآمد و استقبال مناسبى از آن صورت گرفت. ”ولگرد“ فيلم بعدى است که در آذرماه روى پرده رفت و رکورد فروش را به دست آورد. و توانست نظر مساعد مطبوعات و دستاندرکاران را نيز بعنوان کاملترين فليم تا آن زمان بدست آورد. کارگردان و نويسندهٔ ”ولگرد“ مهدى رئيس فيروز بود. اين فيلم باعث شهرت ناصر ملکمطيعى شد. فيلمبردار، تهيهکننده و مدير فنى فيلم، مهندس محسن بديع بود اين فيلم نخستين بار تحسين نويسندگان مطبوعات را برانگيخت و آنان در اين خصوص اتفاقنظر داشتند.
همزمان با ”ولگرد“ دو فليم ياغى و حاکم يکروزه به نمايش در مىآيند که موفق نيستند ولى ضررى را نيز متحمل نمىشوند.
در ابتداى سال ۱۳۳۲، سه فيلم بطور همزمان به نمايش درآمد: ”افسونگر“، ”گلنسا“ و ”جدال با شيطان“؛ و چند مرکز فيلمسازى مثل ديانا فيلم، عصر طلائي، عمرخيام، شرق، ايراننو، جهان فيلم اعلام موجوديت کردند.
در توليدات سينماى ايران در سال ۱۳۳۲، فيلم ”يک نگاه“ موردى استثنايى و رکوردار است که نمايش آن در سانس دوم اولين روز متوقف شد. ”اشتباه“ فيلم پنجم سال ۳۲، در فروردين روى پرده رفت و موفق نبود.
”گرداب“ با بازى ملکمطيعي، نخستين فيلمى بود که به اجبار از پشت صحنهٔ آن گزارش تهيه شد و دليل آن خالى ماندن فيلم خام در پايان فيلم بود. اين فيلم نيز موفق نبود.
”چهرهٔ آشنا“ با ”مشهدى عباد“ (نخستين توليد استوديو عصر طلايي)؛ ”گناهکار“ (استوديو البرز)؛ ”ميهنپرست“ (ايرج فرهوشي، مظفر ميزانى و نقشينه)؛ ”مريم“ فيلمهاى ديگر بهار ۱۳۳۲ بودند. در تابستان ۳۲، اتفاقات سياسى از جمله کودتا و سقوط دکتر مصدق اتفاق افتاد و بعد از کودتا نخستين فيلم ”لغزش“ ساختهٔ استوديو البرز بود. در مهرماه، دو فيلم ”محکوم بىگناه“ و ”شبهاى تهران“ (کوشان و ياسمي)، تحرکى تازه بين فيلمسازان و استوديوها ايجاد کردند. فيلمهاى بعدى سال ۳۲ عبارتند از:
”ملانصرالدين“، ”بازگشت“، ”ياغي“ (بشارتيان)، ”بىپناه“، ”نيمه راه زندگي“ (بشارتيان)، ”پيوند زندگي“ (ابراهيم مرادي) ”دختر سرراهي“ (استوديو کاويان)، ”دختر چوپان“، ”غفلت“ (پارس فيلم)
در سال ۱۳۳۳ عوارض شهردارى براى سينماها ۱۵ درصد افزايش مىيابد و اعتراضات شکل مىگيرد. استوديوها توليدات خود را متوقف مىکنند. بعد از بىنتيجه ماندن اعتراضها تنها اقدام افزايش ۲ ريالى بليط سينماهاست. ناچار توليدکنندگان کار خود را از سر مىگيرند و در عين حال مبارزات خود عليه شهردارى را ادامه مىدهند. سال ۳۳، سال ترديد و يأس سينماى ايران است.
فيلمهاى سال ۱۳۳۳عبارتند از: ”گمگشته“ (حبيبالله حکيميان، صمد صباحي)، ”مراد“ (سردار ساگر)، ”دسيسه“ (دکتر کوشان، على کسمائي)، ”دخترى از شيراز“ (ساموئل خاچيکيان)، ”تقدير“ (ترو آل گيلاني)، ”دستبرد“ (آل گيلاني)، ”سرنوشت در را مىکوبد“ (حسن شيرواني)، ”بر باد رفته“ (سرژ آزاريان) ، ”کينه“ (پرويز خطيبي)، ”محکوم به ازدواج“ (پرويز خطيبي)، ”شبهاى معبد“ (بشارتيان)، ”نقلعلي“ (خطيبي)، ”قيام پيشهوري“ (خطيبي)، ”آغامحمدخان قاجار“ (دکتر کوشان)، ”ميليونر“ (امين امينى / عصر طلائي)، ”ماجراى زندگي“ (محتشم)، ”شاهين طوس“ (کريم فکور / پارس فيلم)، ”عروس دجله“ (محمد شبپره)
سال ۳۳ بهدليل مشکل عوارض سنگين شهردارى که به ۴۰ درصد افزايش يافته بود و نيز به دليل عدم استقبال تماشاگران و انتقاد سخت نويسندگان سينمايي، سال يأس و نوميدى سينما بود.فيلمسازان، سينماداران، تماشاگران، منتقدان، واردکنندگان همه وهمه در سال ۱۳۳۴ موقعيت خطير سينما را درک کرده و آن را علنى کردند و همه منتظر يک تحول بودند.
در اين سال فيلمهاي: ”عشق راهزن“ (سيامک ياسمي)، ”چهارراه حوادث“ (ساموئل خاچيکيان)، ”براى تو“ (جمشيد شيباني)، ”اميرارسلان“ (پارس فيلم)، ”پايان رنجها“ (جليل غديري، مهندس بديع، سرهنگ منوچهري)، ”آخرين شب“ (استوديو عقاب)، ”خواب و خيال“ (مجيد محسني)، ”دزد بندر“ (دکتر کاوسي)، ”آخرين شب“، ”فرزند گمراه“ (عصر طلايي)، ”مهتاب خونين“ (موشق سروري، کاراوان فيلم)، ”خون و شرف“ (استوديو ديانا)، ”خسيس“ (رضا زندي)، ”پنجمين ازدواج“ (نصرتالله وحدت)، ”خانه شياطين“ (پرويز خطيبي)، ”دماغ سوختهها“ (مهدى بشارتيان) ساخته و به نمايش در آمدند.
”امير ارسلان“ پرفروشترين فيلم تاريخ سينماى ايران شناخته شده است.
در سال ۱۳۳۵، سينماى ايران در يأس و اضطراب به سر برد. در اين سال فيلمهاى خارجى دوبله شدند. بخصوص فيلمهاى هندى رونق داشتند و هر تلاشى با بىمهرى تماشاگران روبرو مىشد. به همين دليل هنرمندان سينما در عرصههاى ديگرى مثل تئاتر، دوبله، ورود فيلم، و ... پرداختند. تنها در استوديو پارس با همت و هدايت دکتر کوشان، پس از موفقيت فيلم امير ارسلان، فيلمهاى مختلف تاريخى و افسانهاى جلوى دوربين مىرفت. موقعيت سينماى ايران کمتر از مرگ نبود؛ زيرا همان چند توليد اندک هم امکان عرضه نداشتند. در اين شرايط ”زندگى شيرين است“ توسط مجيد محسنى ساخته شد. فيلمهاى بعدي، ”مستشار جزيره“ (شيباني) و ”اتهام“ (عبدالله بقائي، سيامک ياسي) بودند.
”خورشيد مىدرشد“ موفقترين فيم سال ۳۵ است که توسط سردار ساگر ساخته شده است. ”بوسه مادر“ (عطاءا... زاهد)، ”مرجان“ (شهلا)، ”يوسف و زليخا“ (ياسمي)، ”هفده روز به اعدام“ (دکتر کاوسي)، فيلمهاى بعدى بودند.
”مرجان“ حاصل تجربهٔ نخستين هنرمند زن در سينماى ايران است که جنجال زيادى بپا مىکند ولى شهلا سازندهٔ فيلم پس از آن از سينما کناره مىگيرد.
سال ۳۵ با جاروجنجالى برابر همهٔ سالهاى عمر سينماى ايران در مطبوعات، در برابر بىتفاوتى تماشاگران پايان مىيابد.
سال ۱۳۳۶ در نااميدى و يأس آغاز شد. دو فيلم ”رستم و سهراب“ (مهدى رئيس فيروز) و ”قزل ارسلان“ (پارس فيلم) آغازر اين سال هستند. ”رستم و سهراب“ با بازيگران پر هيبت، دکورهاى عظيم، لشکرکشي، نيررتن به تن، آوازهاى الهه، داريوش رفيعى و مصطفى پايان و ... هيچکدام تماشاگر را جذب نمىکند.
”مردى که رنج مىبرد“ ساخته محمدعلى جعفرى با شکست مواجه مىشود. اما ”بلبل مزرعه“ جان تازهاى به پيکر بىروح سينما مىٔهد و مورد استقبال قرار مىگيرد. اين فيلم ساختهٔ مجيد محسنى است. اين فيلم براى اولين بار در خارج از کشور نمايش مىيابد و موفقيت کسب مىکند.
فيلمهاى بعدى ”بازگشت به زندگي“ (زاهد، عصر طلائي، ملکمطيعي)، ”يعقوب ليث صفاري“ (منوچهر زماني)، ”برهنهٔ خوشحال“ (عزيز رفيعي)، ”مادموازل خاله“ (عصر طلائي)، ”شبنشينى در جهنم“ (موشق سروري، ساموئل خاکيچيان)، ”بهلول“ (صادق بهرامي)، ”نردبان ترقي“ (پرويز خطيبي)، ”ظالم بلا“ (سيامک ياسمي)، هستند.
شبنشينى در جهنم در تيرماه ۳۷ در جشنواره برلين به نمايش درآمد. سينماى ايران در نيمسال دوم اوج مىگيرد. ضدرفهرست شبنشينى در جهنم قرار دارد و بعد مادموازل خاله. سينماى ايران جان تازهاى مىگيرد.
سال ۱۳۳۷ ”با شاباجى خانم“ محصول پارس فيلم آغاز مىشود. کارگردان مهدى سهيلى است و قصد دارد کمدى مفرحى عرضه کند که موفق نمىشود.
دومين محصول ”طوفان در شهر ما“ ساختهٔ ساموئل خاچيکيان است که نخستين محصول ”آژير فيلم“ مىباشد. سانسور در سال ۳۷ شدت يافته بود اين فيلم را گرفتار مىکند و سرانجام فيلم دچار آشفتگى مىشود ولى رويهم رفته موفقيتى کسب مىکند.
”روزنهٔ اميد“ (سردار ساگر)، ”ماجراى استوديو“ (حيدر صارمي)، ”چهل طوطي“ (بشارتيان، هوشنگ مرادي)، ”انگشتر جادو“ (بشارتيان) فيلمهاى بعدى هستند که مورد توجه واقع نمىشوند. همينطور ”بيژن و منيژه“ (موچهر زماني، سيامک ياسمـي)؛ عطاءالله زاهد با ”چشم براه“ که موفقيتى کسب مىکند، از سينما کناره مىگيرد.
”آقاى اسکناس“ (امين اميني)، ”قاصد بهشت“ (خاچيکيان)، ”لات جوانمرد“ (مجيد محسني)، ”جنوب شهر“ (فرخ غفاري، سياوش عماد) فيلمهاى سه بعدى اين سال هستند. ”جنوب شهر“ در روز سوم نمايش توقيف مىشود و مجدداً با حذف بخشهايى همچنان نمايش آن معوق مىماند. چند سال بعد با افزودن صحنههايى به فيلم اجازه نمايش مىگيرد و به رقابت در شهر تغييرنام مىدهد.
”عروس فراري“ نخستين توليد ”اسکوپ و رنگي“ سينماى ايران است که توسط اسماعيل کوشان عرضه مىشود. و با استقبال فراوان روبرو مىشود. اما مطبوعات نظر مساعدى ندارند.
”همه گناهکاريم“ به کارگردانى عزيز رفيعى با شکست روبرو مىشود و بعد ”طلسم شکسته“ موفق به جذب تماشاگر و نظر مساعد مطبوعات مىگردد. اين فيلم بعداً بطور رسمى در جشنواره آسيايى در کراچى و جشنواره برلين شرکت مىکند. کارگردان اين فيلم سيامک ياسمى است
”دشمن زن“ (خطيبي) نخستين محصول استوديو اطلس فيلم زمانى به نمايش در مىآيد که عوارض شهردارى به بيست درصد تقليل يافته، اما اين اثر مورد استهزا و انتقاد واقع شد. در پايان سال ۳۷، بنظر مىرسد که بحران در سينماى ايران مرتفع شده و تماشاگران شور و شوق سابق را از خود نشان مىدهند و جهش تازهاى در فيلمسازى آغاز مىگردد.
در بهار ۱۳۳۸ بيش از پنجاه فيلم در مرحلهٔ طرح، تدارکات، فيلمبردارى و يا آمادهٔ نمايش اعلام مىشود. نيمى از آنچه که در سال ۳۸ عرضه مىشود، متعلق به کسانى است که براى اولين بار به سرمايهگذارى و تأسيس دفاتر و مراکز فيلمسازى اقدام کردهاند.
”يکى بود يکى نبود“ (صبحي، روشنيان)، ”فرشتهٔ وحي“ (مهدى بشارتيان)، ”پسر دريا“ (شاپور ياسمي، پارس فيلم)، ”دست تقدير“ (احمد گرجي، اطلس فيلم)، ”چک يک ميليون توماني“ ، ”دو عروس براى سه برادر“ (محمد عبدي)، ”سايه“، ”بىستارهها“ (محمد متوسلاني، گرشا رئوفي، منصور سپهرنيا، اثر خسور پرويزي)، ”هالو“ (حسين اميرفضلي)، ”عشق و حمايت“ (اميرفضلي)، ”افسانهٔ شمال“ (حسين ناظمزاده، ديبا فيلم، ساختهٔ ابراهيم باقري)، ”در جستجوى داماد“ (آرامائيس آقاماليان) از فيلمهاى سال ۳۸ بشمار مىروند.
بىستارهها نخستين تجربهٔ خسروپرويزى است که شباهتهايى به ولگردها ساخته فدريکو فلينى دارد. اين فيلم نخستين کار مستقل گروه متوسلاني، رئوفى و سپهرنيا است، که رويهم رفته کارکرد خوبى داشت و درآمد قابل توجهى بهمراه آورد.
در جستجوى داماد نخستين ساختهٔ آقاماليان بود. وى تحصيلکردهٔ آلمان بود و با مطالعات خود در تکنيک سينما و ديدى زيباشناسانه و تسلط در بازى گرفتن، تمايزى از خود بروز داد و فعاليت وى را تضمين کرد. کارکرد فيلم متوسط بود.
”عروس کرومه“ (فرخ غفاري)، ”شانس و عشق و تصادف“ (حسين مدني، ناجى عقراوي)، ”اينم يه جورشه“ (عزير رفيعي)، ”روز گمشده“ (منصور روحي)، ”بازى عشق“ (اطلس فيلم)، ”آقا جنى شده“ (اميني، اصغر تفکري، عصر طلائي)، ”تپه عشق“ (ساموئل خاچيکيان)، ”دوقلوها“ (شاپور ياسمى / نخستين فيلم اسکوپ و سياه و سفيد سينماى ايران)، ”گوهر لکهدار“ (ناتائيل زبولاني، ابراهيم مرادي)، ”آسمان جل“ (نصرتالله وحدت)، ”چشمهٔ آب حيات“ (سيامک ياسمي، پارس فيلم، نخستين فيلم محمدعلى فردين)، ”مىميرم براى پول“ (رئيس فيروز)، ”آقاى شانس“ (محمد درمبخش)، ”جوانان امروزي“ (عبدالعلى منجم، حکيمي)، ”داماد ميليونر“ (عشقي، آسيا فيلم)، فيلمهاى بعدى سال ۳۸ بودند.
به اين ترتيب در سال ۳۸ بار ديگر سينماى ايران گرفتار بحران تازهاى مىشود.
سال ۱۳۳۹ در شرايطى آغاز مىشود که دستاندرکاران سينما به رکودها و رونقها و تلخى و شيرينى متناوب آن واقفند، اما علل را درک نمىکنند.
در سال ۳۹ سنديکاى تهيهکنندگان فيلم شکل گرفت، اما توان و معيار مناسبى جهت بررسى کيفى فعاليتهاى دستاندرکاران نداشت.
فيلمهاى اين سال عبارتند بودند از:
”شيرفروش“ (دکتر کوشان)، ”دوستان يکرنگ“ (عباس شباويز)، ”بيم و اميد“ (احمد گرجي)، ”صفرعلي“ (سعيد نيوندي)، ”آخرين هوس“ (بابک آوديسيان)، ”ماجراى پروين“ (مهدى بشارتيان)، ”فردا روشن است“ (سردار ساگر)، ”شدشدنشدنشد“ (هوشنگ شفتي)، ”چشمهٔ عشاق“ (صمد صباحي، ويگن، آژيرفيلم)، ”عروسک پشت پرده“ (مجيد محسني)، ”پول حلال“ (فريدون قوانلو)، ”آيينه تاکسي“ (عزيز رفيعي، شکرالله رفيعي، عباس همايون)، ”اول هيکل“ (سيامک ياسمي)، ”بچه ننه“ (امين اميني)، ”آرشين مالالان“ (صباحي، ويگن)، ”دخترى از اصفهان“ (گرجي)، ”ستارگان مىدرخشند“ (محمدعلى زرندي، نخستين بازى پوران)، ”آرامش قبل از طوفان“ (خسرو پرويزي)، ”کى به کيه“ (رضا کريمي، على تابش، عزيزا...، بهادري)، ”پيمان“ (مهدى رئيس فيروز)، ”فرشته فراري“ (احمد گرجي)، ”بچههاى محل“ (آرامائيس اقاماليان، محمد متوسلاني)، ”مرواريد سياه“ (سيامک ياسمي، دکتر رفيع)، ”ماجراى جنگل“ (مهندس مهدى ميرصمدزاده)، ”حادثهٔ جزيره“ (بشارتيان)
سينماى ايران در سال ۳۹ با شکست شروع مىکند و به همين ترتيب پايان مىيابد. بدون آنکه بين ۲۷ نمونهٔ عرضه شده حتى يک فيلم با ارزش وجود داشته باشد.
دههٔ ۴۰ در موقعيتى آغاز مىشود که سينما چهاردهمين سال حيات خويش را در مرحلهٔ تولد دوم آغاز مىکند. در اين زمان صاحبنظران و نويسندگان سينمايى سعى در ايجاد سينمائى مستقل داشتند و سعى مىکردند با حمايت و راهنمايىهاى خود اين خواسته را عملى سازند. اما بدليل فقدان ادراک و معرفت کافى و نيز تلقى سودجويانه و کاسبکارانهٔ اکثريت دستاندرکاران سرانجام اهل قلم از توجه خود به توليدات سينماى ايران کاستند و به اين ترتيب اکثريت فعال بىفرهنگ در سينماى ايران، بدون دغدغه از هشدارها و بيمها و انتقادها به کسب خويش مشغول شدند.
طى سال ۱۳۴۰، ۲۷ فيلم عرضه شد که ۱۳ فيلم به حداقل فروش دست يافت و بقيه فروش بالاترى داشتند. تنها دو فيلم کمتر از سقف تعيين شده کارکرد داشتندو به شکست منجر شدند.
نخستين فيلم سال ۴۰، عمو نوروز ساخته سيامک ياسمى بود، دندان افعى و سايهٔ سرنوشت از اسماعيل کوشان فيلمهاى بعدى بودند. نمايشهاى بعدى به فيلمهاى ”دختر همسايه“ و ”انسان پرنده“ (پرويز خطيبي)، ”آتشپارهٔ تهران“ (فرجالله نسيميان)، ”آهنگ دهکده“ (مجيد محسني)، ”مرغابى سرخکرده“ (نصرتا... وحدت)، ”عسل تلخ“ (حسين مدني)، ”دام عشق“ (عزيزالله رفيعي)، ”خروس بىمحل“ (عزيزا... رفيعي)، ”خانم عوضى گرفتي“ (حسين مدني)، ”آتش و خاکستر“ و ”دخترى فرياد مىکشد“ (خسرو پرويزي)، ”فرياد نيمهشب“ (ساموئل خاچيکيان)، ”يک قدم تا مرگ“ (خاچيکيان)، ”دختران حوا“ و”گرگ صحرا“ (سعيد نيوندي)، ”على واکسي“ (سردار ساگر) ”بيوههاى خندان“ (نظام فاطمي)، ”تازه بدوران رسيده“ (محمود کوشان)، ”گلى در شورەزار“ (مهدى رئيس فيروز)، ”عشق و حماقت“ (حسين اميرفضلي)، ”عشق بزرگ“ (محمدعلى جعفري)، ”پستچي“ (رفيع حالتي)، ”صد کيلو داماد“ (عباس شباويز)
در آغاز سال ۴۱ از بين ۵۰ عنوانى که در مراحل مختلف تدارکات، فيلمبرداري، تدوين و يا امور فنى بودند، تنها ۲۷ عنوان امکان نمايش يافتند و يازده تهيهکننده و ۸ کارگردان جديد معرفى شدند.
فيلمهاى سال ۱۳۴۱، سبک و معمولى و اکثراً فاقد جذابيت بودند. توفيق تجارى اين سال به فيلم ”دلهره“ تعلق داشت و چند فيلم ”کلاه مخملي“ ، ”گذشت“ و ”عروس دهکده“ . سال ۴۱ با قلم ”کلاه مخملي“ (دکتر کوشان) و ”دخترها اينطور دوست دارند“ (اسماعيل پورسعيد) آغاز مىشود. ”کلاه مخملي“ نخستين فيلم ”وايداسکرين رنگي“ سينماى ايران است.
انتقام روح و اهريمن زيبا دو فيلم ديگرى هستند که دکتر کوشان در سال ۴۱ به نمايش در مىآورد. انتقام روح يک کمدى ترسناک با شرکت مجيد محسنى است و اهريمن زيبا يک درام جنايي. ساير فيلمهاى اين سال عبارتاند از:
”گربهٔ وحشي“ (پرويز خطيبي)، ”آخرين گذرگاه“ (خسرو پرويزي)، ”زمين تلخ“ (خسرو پرويزى و اصغر بيچاره)، ”طلاى سفيد“ (جمشيد شيباني)، ”ورپريده“ (سيامک ياسمي)، ”سوداگران مرگ“ (ناصر ملکمطيعي)، ”عروس دهکده“ (ملکمطيعي)، ”نصيب و قسمت“ (ابراهيم باقري، فرجالله نسيميان)، ”خداداد“ (امين اميني)، ”پنجه“ (امين اميني)، ”مکر ابليس“ (ابوالقاسم جنتى عطايي)، ”گل گمشده“ (عباس شباويز)، ”زن دشمن خطرناکى است“ (رضا کريمي)، ”لالهٔ آتشين“ (محمود نوذري)، ”کليد“ (محمود نوذري، ژرژ ليچنسکي)، ”ساحل دور نيست“ (سردار ساگر)، ”گذشت“ (نسيميان)، ”اشک شوق“ (احمد صفايي)، ”گرگهاى گرسنه“ (محمدعلى فردين)، ”چادرنشينها“ (على محزون، اکبر سليمان حشمتي)، ”دلهره“ (خاچيکيان)، ”در انتهاى ظلمت“ (ابوالقاسم ملکوتي)، ”قربون خودم“ (محسني).
در سال ۴۲ نيز دستاندرکاران سينماى ايران به روال گذشته مترصد جرقهاى بودند تا بحران را مهار کنند و رونقى بکار خود بدهند. در اين ايام سينماى ايران چهرههاى تازه را بدون هيچ ضابطه و قيدى معرفى مىکرد. يک سوم توليدات سال ۴۲زمينهاى پليسى - جنايى داشتند.
شاخص توفيق تجارى سينماى ايران در سال ۱۳۴۲، ”جاده مرگ“ است که موفقيت خاصى بهمراه داشت.
تنها وجه مثبت و اميدبخش سال ۴۲، حرکت چند فيلمساز و توليدات آنها مثل ”تار عنکبوت“، ”ترس و تاريکي“، ”مردها و جادهها“ و ”فرشتهاى در خانه من است“ که هيچ توجهى به آنها نشد.
نخستين فيلم اين سال ”قربانى هوس“ ساختهٔ قدرتالله احساني، فاقد جذابيتهاى لازم بخصوص در ايام نوروز - زمان اکران اين فيلم - بود. فيلمهاى بعدى سال ۴۲ عبارتند از:
”مسافرى از بهشت“ (نصرتالله وحدت)، ”ساحل انتظار“ (سيامک ياسمي)، ”بامعرفتها“ (حسين مدني)، ”آراسخان“ (ملکمطيعي)، ”مردها و جادهها“ (ملکمطيعي)، ”لاشخورها“ (عزيز رفيعي)، ”پرتگاه مخوف“ (رضا صفائي)، ”زنها فرشتهاند“ (اسماعيل پورسعيد)، ”جادۀ مرگ“ (رياحي)، ”ترس و تاريکي“ (محمد متوسلاني)، ”جدال بخاطر عشق“ (عبدالعلى خرمي)، ”رشتهاى در خانهٔ من“ (آرامائيس آقاماليان)، ”مرد ميدان“ (سردار ساگر)، ”تار عنکبوت“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”آنها زندگى را دوست داشتند“ (احمد صفائي)، ”ستارهاى چشمک زد“ (مهندس محسن بديع)، ”دوستت دارم“ (اسماعيل کوشان)، ”جدال در مهتاب“ (دادبه و زرينه)، ”طلاق“ (عباس کسائي)، ”فرار“ (عباس شباويز)، ”پرستوها به لانه باز مىگردند“ (مجيد محسني)، ”محکوم“ (مجيد محسني)، ”مادر فداکار“ (ابراهيم باقري)، ”آقاى هفترنگ“ (امين اميني)، ”دختر کوهستان“ (محمدعلى جعفري، منوچهر صادقپور).
سال ۴۳ با موفقيت دور از انتظار ”آقاى قرن بيستم“ اثر سيامک ياسمى آغاز شد و مقدمهٔ تحرکى تازه فراهم آمد. اين فيلم يک اثر ملودرام موزيکال بود که ياسمى کارگردان، تهيهکننده و نويسندهٔ فيلمنامه آن بشمار مىرفت. فيلم ديگر ياسمى در اين سال ”نابغهٔ هفتماهه“ نام داشت و نيز فيلم ”لذت“ که با استفاده از آداب و سنن و فولکلورکردها نوشته شده بود. ديگر فيلمهاى سال ۴۳ عبارتند ”مسير رودخانه“ (صابر رهبر)، ”ترانههاى روستايي“ (صابر رهبر)، ”انسانها“ (مهدى ميثاقيه)، ”ضربت“ (ساموئل خاچيکيان)، ”قانون زندگي“ (جمشيد شيباني)، ”کمينگاه شيطان“ (نظام فاطمي)، ”دهکدۀ طلايي“ (نظام فاطمي)، ”اشکها و خندهها“ (دکتر کوشان / نخستين توليد رنگى پارسفيلم)، ”ابرام در پاريس“ (دکتر کوشان)، ”عروس فرنگي“ (نصرتالله وحدت)، ”دزد شهر“ (حسين مدني)، ”جاهلها و ژيگولها“ (مدني)، ”نيرنگ دختران“ (پرويز حجازي، نيوندي، مدنى و رضا کريمي)، ”گلهاى گيلان“ (رحيم روشنيان)، ”آليش دختر کولي“ (صمد صباحي، روفيا)، ”شبطان در مىزند“ (اسماعيل رياحي)، ”دختر ولگرد“ (آقاماليان)، ”ببر رينگ“ (رضا بيکايمانوردي)، ”سه تفنگدار“ (ميثاقيه و شباويز)، ”جهنم زيرپاى من“ (رضا صفايي)، ”شکوفههاى اميد“ (رضا صفايي، جنتى شيرازي)، ”تعقيب خطرناک“ (رضا صفايي)، ”جاهل محل يا شبى در لالهزار“ (سردار ساگر)، ”ستارهٔ صحرا“ (عباس کسائي)، ”در ميان فرشتهها“ (مهدى بشارتيان)، ”اشک يتيم“ (عزيز رفيعي)، ”شب قوزي“ (فرخ غفاري)، ”دختران با معرفت“ (اميني)، ”بنبست“ (صمدزاده)، ”وسوسهٔ گريز“ (ناصر رفعت)، ”گناه من چيست“ (گرجى عباديا).
دستاندرکاران سينماى ايران، سال ۴۲ را با موفقيتهاى بهتر از قبل پشت سر گذاشتند.
سال ۴۴ با خوشبينى اهالى سينما فرا رسيد و موفقيتهاى پىدرپى سرمايهگذارى و توليدات افزونتر تماشاگران و سينماهاى داوطلب نمايش بيشتر شدند.
در سال ۴۴ درحالىکه نزديک به هفتاد عنوان در جريان توليد بود، تنها چهلوسه عنوان در بيش از چهل سينما به نمايش در آمدند. سال ۴۴ با يکى از موفقترين فيلمها يعنى ”سه نخاله“ آغاز شد. گروه محمد متوسلاني، گرشا رئوفى و منصور سپهرنيا، قبل از اين ”دره شهر ما“ و ”بىستارهها“ شکل گرفته بودند. فيلم ”سه تفنگدار“ به کارگردانى محمد متوسلانى باعث تجديد حيات گروه گرديد و مقدمهاى بر محبوبيت اين سه نفر بعنوان بازيگرانى پولساز شد. نويسندهٔ گروه محمد متوسلانى بود. با اين فيلم موقعيت گروه تثبيت شد. صابررهبر سازندۀ فيلم از آن بعنوان يک اثر موفق ياد مىکند.
”سه تا بزن بهار“ ساختهٔ حسين مدني، نخستين کار از قرارداد ششگانهٔ گروه با استوديو عصر طلايى بود. اين گروه پس از اين، به اتفاق نزديک به ۲۰ فيلم را بازى کردند که موقعيتهاى مختلفى از فيلمهاى سطحى تا کمدىهاى سادۀ طنزآميز، انتقادي، پرفروش، بىارزش و شکستخورده داشتند. اين همکارى در سال ۱۳۵۰ قطع شد.
”مرخصى اجباري“ اثر رضا کريمى فيلم بعدى سال ۴۴ بود.
دو فيلم ”قهرمان قهرمانان“ و ”گنج قارون“ ساختهٔ سيامک ياسمى است که طبق خواستهٔ سينماروها، با عناوين دهنپرکن و شخصيتهاى سادهاى که قادر به انجام کارهاى بزرگ هستند، ساخته شده است. در اين آثار توجه به صحنههاى رقص و آواز و جنبهٔ مردمى موسيقىها مدنظر قرار داشته؛ در معروفترين اثر ياسي، ”گنج قارون“، چارچوب ساخت اينگونه فيلمها کامل مىشود. چارچوبى که بعدها بهدفعات تکرار شد.
”قهرمان قهرمانان“ مقدمهٔ گنج قارون بود و موقعيتى درخور يافت. فردين طى بازى در اين دو فيلم دستمزد خود را از حداقل به سه ميليون ريال بالغ کرد. با توفيق غيرمنتظره گنج قارون، با هشتصد و هفتاد هزار نفر تماشاگر در تهران توفيق بىنظيرى حاصل کرد. ”يک پارچه آقا“ پنجمين ساختهٔ ناصر ملکمطيعي، يک ملودرام انتقادى - اجتماعي، موفقيتى کسب کرد. زبونبسته نخستين توليد استوديوى نصرالله وحدت (نقشجهان) هم فيلم موفقى بود. ”مردى در قفس“ فيلم دوم وحدت نيز فيلم خوشساختى بود که موفقيت خود را بيشتر مرهون فيلمنامهٔ آن، نوشتهٔ عزيزالله بهادرى بود که برگردانى از يک نمايشنامه و با مضمونى کمدى - جنايي، کار جذابى از کار درآمده بود.
”سرسام“ ساختهٔ ساموئل خاچيکيان بدليل عدم جذابيت و زمان بد نمايش و موضوع ضعيف آن، شکست تلخى به بار آورد.
”زشت و زيبا“ ساختهٔ رحيم روشنيان با انتخابهاى ناهماهنگ در موضوع بازيگران و پرداخت، ناکامى تازهاى بود.
”ببر کوهستان“ ساختهٔ خسرو پرويزى در دورهٔ دوم فعاليتش به نمايش درآمد، که جذابيتى نداشت. ”ولگرد قهرمان“ ساختهٔ بعدى پرويزى در همين سال، کمدى بزن و بکوبى است که تأکيدى بر فعاليت مجدد پرويزى و شناخت استعداد کميک بيکايمانوردى محسوب مىشود. که پس از فردين، گرانترين بازيگر سينماى ايران مىشود.
”شيرمرد“ کار ابراهيم باقرى يک فيلم جاهلى است که کارکرد متوسطى داشت. ”افق روشن“ به کارگردانى خانى و مشاورت وحدت پرداخت مناسبى داشت که با موفقيتى نسبى روبرو گشت.
”عروس دريا“ بعنوان نخستين فيلم مستقل آرمان بعنوان تهيهکننده، کارگردان و بازيگر، تيپسازى گويا و مسلطى را به نمايش در آورد. واقعيتگرايى و پرهيز از گرايش به عوامل تجاري، نتيجه درخشانى ببار آورد. اما در نمايش عمومى موفقيتى کسب نکرد.
فيلمهاى بعدى اين سال عبارتند از:
”داغ ننگ“ (احمد شاملو)، ”صيادان نمکزار“ (اکبر هاشمي)، ”فرياد دهکده“ (احمد صفائي)، ”شيطان سفيد“ (احمد صفائي)، ”شهر بزرگ“ (روبرت اکهارت)، ”چهار تا شيطون“ (مدني)، ”زن و عروسکهايش“ (نارانداس، اسماعيل رياحي)، ”عشق و انتقام“ (فردين)، ”خوشگل خوشگلا“ (فردين)، ”همه سرحريف“ (فاضلي)، ”جلاد“ (آرامائين آقاماليان)، ”شيطونبلا“ (سحر فيلم)، ”دنياى پول“ (قدرتالله احساني)، ”من مادرم“ (فرجالله نسيميان)، ”نبرد غولها“ (رضا بيکايمانوردي)، ”شانس بزرگ“ (شکرالله رفيعي)، ”موطلايى شهر ما“ (عباس شباويز، ياسمي)، ”مزد خونين“ (ناصر رفعت)، ”در دنيا بيگانه بودم“ (نادر قاضى بيات)، در اين سال فيلم ”خشت و آينه“ با نگاهى روشنفکرانه، ساختهٔ ابراهيم گلستان به نمايش درآمد. نحوهٔ ساخت آن، تفکر حاکم بر آن، بازيگرانش، قصه و پرداخت آن و تماشاگرانش بکل متفاوتاند. گلستان در دروس استوديويى با نام خود داير کرد. پيش از اين چند فيلم کوتاه ساخته بود. براى گلستان ميزان فروش اهميتى نداشت و نمايش فيلم کمتر از سه هفته بدليل دودستگى ميان صاحبنظران و بحث و جدلها پيرامون آن متوقف شد.
”دزد بانک“ ساختهٔ دکتر کوشان با فيلمنامهٔ پرويز خطيبى قرار بود پس از اتمام ”گنج قارون“ به نمايش در آيد. دکتر کوشان صحنههاى رنگى رقص و آواز را به فيلم افزود تا با اين تمهيد موفقيتى را که گنج قارون به همراه داشت، تکرار کند، اما اين فيلم پس از يک هفته نمايش، متوقف ماند.
”خروس جنگى“ ساختهٔ اسماعيل پورسعيد يک کمدى اجتماعى بود. حضور بازيگران مناسب، ادارهٔ خوب صحنهها، فيلمبردارى متمايز سعيد نيوندى و تدوين موجزخاني، فيلمى تماشايى بوجود آورد که کارکرد خوبى داشت.
”مراد و لاله“ (صابررهبر) با بازى دو هنرمند خردسال، مجيد فريدفر و ليلا فروهر ساخته شد. ”مرد ده ميليون تومانى“ و ”د سايه خطرناک“ دو فيلم پياپى امينى و استوديو عصر طلايى بود و دومين شکست تجارى پياپى را براى استوديو موجب گشت.
”پاسداران دريا“ ساختهٔ رضا صفايى و ”گردن کُلفت“ ساختهٔ سعيد کاميار، آخرين فيلمهاى سال ۴۴ محسوب مىشوند.
سال ۱۳۴۵ سال جنب و جوش و تحرک سينماى ايران است. در اين شرايط ۱۷ سرمايهگذار و يازده فيلمساز جديد به خانواده سينماى ايران اضافه شدند. تماشاگران کماکان با علاقه رويدادهاى سينما را تعقيب مىکردند. فروش متوسط فيلمهاى سال ۴۵ با پرفروشترين فيلمهاى خارجى برابرى مىکرد. ۵۳ فيلم روى پرده رفتند و نزديک به ۳۰ عنوان در انتظار نمايش ماند.
نخستين فيلم ”حسينکرد“ ساختهٔ اسماعيل کوشان بود. براى ساخت اين فيلم، بناهاى تاريخى را در استوديوى خود بازسازى نمود که بيش از سه ميليون ريال هزينه در برداشت. طراح و سازندهٔ اين شهرک تاريخى ولىالله خاکدان بود. اين فيلم، پر هنرپيشه، رنگى و اسکوپ در پاريس فيلم ساخته شد و موفقيت زيادى کسب کرد. دکتر کوشان بلافاصله ساخت نسخهٔ دوم اميرارسلان را آغاز کرد و بيشتر هّمِ خود را در دکور و تکنيک و تدارکات کار معطوف ساخت و سپس فيلمنامه را از روى داستان اميرارسلان نامدار نوشتهٔ دختر بزرگ ناصرالدينشاه تنظيم نمود و پرداختى سورراليستى به آن بخشيد. نمايش فيلم با مخالفت صاحبنظران و منتقدان روبرو شد. ”مردنامرئي“ فيلم سوم کوشان در سال ۴۵ بود که موفقيتى کسب نکرد.
فيلمهاى بعدى عبارت بودند از: ”نخالهٔ قهرمان، رانندگان جهنم“ (رضا فاضلي)، ”شمسى پهلوون“ (سيامک ياسمي)، ”داماد فراري“ (اسماعيل رياحي)، ”جهان پهلوان“ (فردين)، ”دو انسان“ (آرامائيس آقاماليان)، ”کابوس“ (رضا صفايي)، ”مقصر پدرم بود“ (رضا صفايى و اکبر جنتى شيرازي)، ”شوخى نکن دلخور مىشم“ (صفائي)، ”عصيان“ (ساموئل خاچيکيان)، ”بىعشق هرگز“ (ساموئل خاچيکيان)، ”خداحافظ تهران“ (خاچيکيان)، ”سه ناقلا در ژاپن“ (مهدى ميثاقه)، ”سه بمب آتشين“ (امين اميني)، ”سه قهرمان“ (امين اميني)، ”کلاه نمدي“ (منوچر صادقپور)، ”پروفسور نخاله“ (عزتالله مقبلي)، ”عذاب مرگ“ (عباس دستمالچي)، ”بيست سال انتظار“ (مهدى رئيس فيروز)، ”ول معطلي“ (عزيز رفيعي)، ”گنجينهٔ سليمان“ (عزير رفيعي)، ”موميايي“ (حميد مجتهدي)، ”مرد و نامرد“ (سياوش شاکري)، ”قهرمان دهکده“ (ابراهيم باقري)، ”اعتراف“ (ناصر رفعت)، ”فيل و فنجان“ (رحيم روشنيان)، ”آقاموچول“ (مهدى اميرقاسمخاني)، ”ميليونر فراري“ (ناصر ملکمطيعي)، ”فرار از حقيقت“ (ملکمطيعي)، ”حاتم طائي“ (فردين)، ”گدايان تهران“ (فردين)، ”آقادزده“ (خسرو پرويزي)، ”مأمور دوجانبه“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”هاشمخان“ (محمد زريندست)، ”يک قدت تا بهشت“ (نصرتالله وحدت)، ”امروز و فردا“ (عباس شباويز)، ”شارلاتان“ (صابررهبر)، ”خانهٔ خدا“ (ابوالقاسم رضايي)، اين فيلم تنها مستند سينماى ايران است که بطور وسيع اکران يافت و موفقيت بسيارى به همراه داشت؛ ”ولگردان ساحل“ (قدرتالله احساني)، ”مردى از تهران“ (فاروق اجرمه)، ”مأمور ۱۱۴“ (اسماعيل پورسعيد)، ”ليلاج“ (ايرج قادري)، ”هارون و قارون“ (نظام فاطمي)، ”مرد سرگردان“ (ژوزف واعظيان)، ”ايستگاه ترن“ (ماردوک الخاص)، ”بازو طلايي“ (روبرت اکهارت)، ”پسر دهاتي“ (عادل روحي).
سال ۱۳۴۶ دستاندرکاران سينماى ايران روند قبلى را ادامه و بطور معمول و طبق سنت، دکتر کوشان آغازکنندۀ اين سال بود.
”گوهر شبچراغ“ فيلمى با زمينهٔ تاريخى ساخته دکتر کوشان بود که با نگرشى طنزآميز از قابوسنامه به شکل گرفت. اين فيلم رنگى و اسکوپ کارکرد قابل توجهى داشت. فيلم ديگر دکتر کوشان در سال ۱۳۴۶، ”نسيم عيار“ نام داشت. فيلمهاى بعدى سال ۱۳۴۶ عبارتند از:
”طوفان نوح“ (سيامک ياسمي)، ”دالاهو“ (سيامک ياسمي)، ”يکه بزن“ (رضا صفايي)، ”حقهبازان“ (رضا صفايي)، ”ميليونرهاى گرسنه“ (اسماعيل رياحي)، ”شکوه جوانمردي“ (اسماعيل رياحي)، ”مردى از اصفهان“ (شروان)، ”زنى بنام شراب“ (شروان)، زنها و شوهرها (نظام فاطمي)، ”فرمانخان“ (احمد صفائي)، ”در جستجوى تبهکاران“ (صفائي)، ”زن خونآشام“ (مصطفى اسکوئي)، ”خوشگل و قهرمان“ (فريدون ژورک)، ”دروازه تقدير“ (حميد مجتهدي)، ”هفت شهر عشق“ (حميد مجتهدي)، ”علىبابا و چهل دزد“ (امين اميني)، ”پسران علاءالدين“ (امين اميني)، ”چهار خواهر“ (احمد نجيبزاده)، ”ايمان“ (مهدى رئيسفيروز)، ”زير گنبد کبود“ (مهدى رئيس فيروز)، ”داشاحمد“ (منوچهر صادقپور)، ”مأمور ۰۰۰۸“ (ابراهيم باقري)، ”سوغات فرنگ“ (حسين مدني)، ”دنياى قهرمانان“ (اسماعيل پورسعيد)، ”گنج و رنج“ (صمد صباحي)، ”سياوش در تختجمشيد“ (نخستين ساختهٔ فريدون رهنما)، اين فيلم پس از نمايش در جشنوارههاى ترىيست و لوکارنو، سرانجام طى نخستين جشن هنر شيراز، در بخش فستيوال فيلم در سينما پارامونت به نمايش درآمد؛ ”زيباى خطرناک“ (سالار عشقي)، ”چرخفلک“ (صابر رهبر)، ”قربانى سوم“ (ابوالقاسم ملکوتي)، ”عمو سبزىفروش“ (همايون ارجمند)، ”آشيانهٔ خورشيد“ (سعيد کاميار)، ”نيموجبي“ (نصرتالله وحدت)، ”بندرگاه عشق“ (گرجى عباديا)، ”روزهاى تاريک يک مادر“ (محمدعلى زرندي)، ”گذشت بزرگ“ (ملکمطيعي)، ”شهر فرنگ“ (پرويز اصانلو)، ”وسوسهٔ شيطان“ (محمد زريندوست)، ”فراري“ (عباس کسمائي)، ”معجزه“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”ولگردها“ (متوسلاني، سپهرنيا، رئوفي)، ”الماس ۳۳“ (داريوش مهرجويي)، اين فيلم مقدمهٔ فعاليت يکى از سرشناسترين و موفقترين فيلمسازان تاريخ سينماى ايران است؛ ”گلآقا“ (آرامائيس آقاماليان)، ”مرد بىستاره“ (عزيزالله بهادري)، ”سرنوشت“ (آرمان)، ”دختر طلا“ (سردار ساکر)، ”ارجان گذشتگان“ (ژوزف واعظيان)، ”سه جوانمرد“ (بهرام رىپور)، ”قهرمان شهر ما“ (فاضلي)
در سال ۱۳۴۷، ۷۴ فيلم عرضه شد، که سال خشنودکنندهاى براى دستاندرکاران سينما است. اما توفيق تجارى اکثر آنها و رقم متوسط کارکرد آنها نيز راضىکننده است و نشان مىدهد که توليدات سينماى ايران توانسته از جايگاه خوبى برخوردار شود، هرچند از نظر کيفى توفيقى کسب نکرده باشد و صاحبنظران اين واقعيت را پذيرفتند که فيلم فارسى علىرغم تمام ايرادهايى که به آن گرفته مىشد، در زندگى عامهٔ مردم اين مملکت جاى خود را باز کرد.
اما در سال ۱۳۴۷ و در پايان دورهٔ تکرار رونق و رکود، سينما داراى يک ويژگى تازه مىشود. بروز سينمايى متفاوت از چهرههاى مستعد وجوانى چون فرخ غفاري، ابراهيم گلستان، فريدون رهنما و ... در اين سال روى مىدهد. بهرحال در سال ۴۷ سينماى متفاوتى پايهگذارى شد که سال بعد ثمر داد.
فيلمهاى نمايش داده شده در سال ۱۳۴۷ عبارتند از: ”جادۀ زرين سمرقند“ (ناصر ملکمطيعي)، ”کشتى نوح“ (خسرو پرويزي)، ”سکهٔ دو رو“ (خسرو پرويزي)، ”داماد شارلاتان“ (خسرو پرويزي)، ”دنياى پوشالي“ (محسني)، ”طوفان بر فراز پترا“ (فردين)، ”حالا روحت را به خدا بسپار“ (مايلز دين)، ”مرد دو چهره“ (رضا بيکايمانوردي)، ”غمها و شادىها“ (احمد صفائي)، ”فرداى باشکوه“ (صمد صباحي)، ”ببر مازندران، من هم گريه کردم، هنگامه و جهنم سفيد“ (ساموئل خاچيکيان)، ”دشت سرخ“ (حکمت آقانيکيان، نصرتالله منتخب)، ”گردباد زندگي“ (نظام فاطمي)، ”سالار مردان“ (نظام فاطمي)، ”هفت دختر براى هفت پسر“ (محمد متوسلاني)، ”من شوهر مىخوام“ (جواد قائممقامي)، ”شکار شوهر“ (نصرتالله وحدت)، ”ماجراى شب ژانويه“ (نصرتالله وحدت). جلال مقدم از نخستين روشنفکرانى بود که با بيانى تازه که آميزهاى از سينماى روشنفکرانه و تجارى است، به فيلمسازى پرداخت. ”سه ديوانه“ نخستين تجربه اوست که مورد استقبال قرار نمىگيرد. ولى نخستين تلفيق سينماى روشنفکرانه و تجارى با نظر مساعد منتقدان و صاحبنظران مواجه مىشود. فيلمهاى بعد اين سال عبارتند از: ”بسترهاى جداگانه“ (ايرج قادري)، ”شاهراه زندگي“ (ايرج قادري)، ”گرداب گناه“ (مهدى رئيسفيروز)، ”يوسف و زليخا“ (مهدى رئيسفيروز)، ”رودخانهٔ وحشي“ (مهدى رئيسفيروز)، ”بهرام شيردل“ (امين اميني)، ”چهار درويش و ريکاردو“ (اميني)، ”عشق قارون“ (ابراهيم باقري)، ”پابرهنهها“ (رحيم روشنيان)، ”چاکر شما کوچولو“ (رحيم روشنيان)، ”قوس و قزح“ (پرويز عقدائي)، ”سرسخت“ (اسماعيل پورسعيد)، ”بيگناهى در شهر“ (منوچهر صادقپور، منوچهر کىمرام)، ”به اميد ديدار“ (منوچهر صادقپور)، ”شعلههاى خشم“ (رضا صفائي)، ”لوطى قرن بيستم“ (رضا صفائي)، ”غروب و بتپرستان“ (دکتر کوشان)، ”تحفهٔ هند“ (فريدون ژورک)، ”چرخ بازيگر“ (خاني)، ”پنجهٔ آهنين“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”سلطان قلبها“ (فردين)، ”سنگ صبور“ (کسائي)، ”قمارباز“ (کسائي)، ”مرد صحرا“ (سيروس جراحزاده)، ”تونل“ (نادر قانع)، ”گردش روزگار“ (ناصر جوادي، قدرتالله بزرگي)، ”جام آسيا“ (گزارش مسابقات نهايى جام فوتبال ملتهاى آسيا، هژير داريوش)، ”تنگهٔ اژدها و بر آسمان نوشته“ (سيامک ياسمي)، ”دزد سياهپوش“ (امير شروان)، ”مرد حنجره طلايي“ (مهدى ميثاقيه)، ”مرد روز“ (موسى افشار)، ”آوارهاى تهران“ (عزيزالله بهادري)، ”ستارهٔ هفت آسمون“ (حسين مدني)، ”قدرت عشق“ (ماردوکالخاص)، ”آلونک“ (الخاص)، ”شوهر آهوخانم“ (داود ملاپور)، ”جاده تبهکاران“ (محمد زريندست)، ”پلى بسوى بهشت“ (زريندست)، ”بيگانه بيا“ (مسعود کيميايي)؛ اين فيلم مقدمهٔ حضور و ظهور مستمر فيلمسازى است که از نامآوران و تأثيرگذاران سالهاى بعد سينماى ايران مىشود؛ ”شب فرشتگان“ (گله)، ”ازدواج ايراني“ (احمد نجيبزاده)، ”خشم کولي“ (فردين، اسماعيل رياحي)، شاپور قريب با فيلم ”دختر شاه پريان“ بعنوان چهرهٔ مستعدى معرفى و بعدها بعنوان فيلمسازى تأثيرگذار مطرح مىشود. ”جنجال پول“ (پرويز خطيبي) و بعد ”چوپ خدا“ آخرين و ضعيفترين فيلم سال ۱۳۴۷ است.
سینمای ایران از 1348 تا 1375
مهمترين حادثه تاريخ سينماى ايران در سال ۱۳۴۸، نمايش فيلم ”قيصر“ (مسعود کيميايي) و ”گاو“ (داريوش مهرجويي) است. نمايش اين دو فيلم تحولى در جناحهاى مختلف فيلمسازى بوجود آورد و بعد سينماى تجاري، سينماى روشنفکرى و سينماى تلفيقى (از تلفيق دو سينماى تجارى و روشنفکري) بوجود آمدند.
در زمينهٔ سينماى تجارى فيلمهاى زيرساخته شدند؛ ”تکخان“ و ”شهر آشوب“ (فريدون ژورک)، ”سهفراري“ (آرامائيس آقاماليان)، فيلمهاى ”پسران قارون“ ، ”جدايي“، ”عشق کولي“، ”تعطيلات داشاسمال“ و ”پا تو کفش من نکن“ (رضا صفايي)، ”عدل الهى و جيببر خوشگله“ ساختهٔ مشترک اسماعيل کوشان و تورکرانيان اوغلو، ”عشق آخرين“ (احمد نجيبزاده)، ”تهران مىرقصد“ (پرويز خطيبي)، ”قاتلين هم مىگريند“ (عزيزالله بهادري)، ”زن وحشى وحشي“ (عزيزالله بهادري)، ”قهوهخانه قنبر“ (منوچهر صادقپور)، ”گرفتار“ (محمود کوشان)، ”نعرهٔ طوفان“ (ساموئل خاچيکيان)، ”يک دل و دو دلبر“ (نصرتالله وحدت)، ”سوگند سکوت و رابطه“ (ايرج قادري)، ”قلبهاى طلايي“ (اسماعيل پورسعيد)، ”شکوه قهرمان“ (محمد زريندست)، ”نسل شجاعان“ (دکتر کوشان)، ”آخرين مبارزه“ (سياوش شاکري)، ”پهلوان پهلوانان“ (ابراهيم باقري)، ”راهى بهسوى خدا“ (ابراهيم باقري)، ”دنياى پراميد“ (احمد شيرازي)، ”روسپي“ (عباس شباويز) - در اين فيلم آذرشيوا موفق به دريافت جايزهٔ سپاس مىشود؛ ”عبدالله شرخر“ (کاظم سالکي)، ”غول بيابوني“ (عزيز رفيعي)، ”قصهٔ دلها“ (حميد مجتهدي)، ”ستاره فروزان“ (اسدالله سليمانىفر)، ”گناه مادر“ (قدرتالله بزرگي)، ”مردان روزگار“ (مازيار پرتو)، ”قصر زرين“ (محمدعلى فردين)، ”دنياى آبي“ (صابر رهبر)، ”گربه را دم حجله مىکشند“ (داود اسماعيلي)، ”معجزهٔ قلبها“ (خسرو پرويزي)، ”ضربشست“ (موسى افشار)، ”گربهٔ کور“ (آخرين ساختهٔ سردار ساگر در ايران)، ”بهشت دور نيست“ (اسماعيل رياحي)، ”مالک دوزخ“ (امير شروان)، ”نعرهٔ گرگ“ (روبرت اکهارت)؛ دو فيلم پايانى سال ۱۳۴۸، ”سردر زندگى و بازى خطرناک“ از مهدى رئيسفيروز است که به نمايش در مىآيد.
در زمينهٔ سينماى روشنفکرى و تلفيقى اين فيلمها به نمايش در آمدند:
”خانه کنار دريا“ (دکتر هوشنگ کاوسي)، ”باباکوهي“ (داود ملاپور)، ”قيصر“ که توسط مسعود کيميايى ساخته شد و با توجه به صاحبنظران مواجه شد و بحثهاى موافق و مخالفى را برانگيخت و کسانى چون سيروس الوند، ابراهيم گلستان، پرويز دوائي، هژير داريوش، دکتر کاوسي، دريابندرى و ... به بحث دربارهٔ آن پرداختند. اين فيلم، پرفروشترين فيلم سال و مبدأ تازهاى براى فيلمسازان تجارى شد. بحثها بر سر اين فيلم ادامه يافت تا فيلم گاو از راه رسيد.
در فاصلهٔ دو فيلم ”قيصر و گاو“ فيلم ”امشب دخترى مىميرد“ (مصطفى عالميان) روى پرده رفت. فيلم ”گاو“ با تحقيق فراوان کارگردان آن داريوش مهرجويى و پيشنهاد غلامحسين ساعدى ساخته شد. ”گاو“ با حضور بازيگران توانا و قانع و امکانات امور سينمايى وزارت فرهنگ و هنر ساخته شد. اين فيلم نخستين بار در شهريور ۱۳۴۸ در جشن هنر عرضه شد و به شهرت دست يافت. سپس کران عمومى يافت. پيرامون اين فيلم بحث و جدلهاى زيادى از سوى صاحبنظران و منتقدان صورت گرفت. اين فيلم در جشنواره فيلمهاى سينمايى ايران، دومين فيلم برگزيدهٔ جشنواره معرفى شد و دو سال بعد از نمايش در ايران، بدور از چشم مسؤولان روانهٔ جشنوارهٔ ونيز شد که نتيجهٔ فوقالعادهاى به همراه آورد (شهريور ۱۳۵۰، سپتامبر ۱۹۷۱) و مورد تحسين و تمجيد فراوان منتقدان و صاحبنظران قرار گرفت. فيلم گاو برگزيدهٔ مجمع بينالمللى منتقدان فيلم نيز شد و مجمع در ذيل ديپلم افتخارى که به داريوش مهرجويى داد اين مطلب را نوشته بود: ”اين جايزه به خاطر زيبايى پرجذبهٔ تصويرى و حساسيت انسانى و شاعرانهاى که فيلمساز در نشان دادن يک محيط اجتماعى کوچک داشته است به فيلم گاو داده مىشود.“
مهرجويى مورد تحسين منتقدان سرشناس و فيلمسازان نامآورى چون لوکينوويسکونتي، وتيوريادسيکا و فدريکوفلينى قرار گرفت.
فيلم گاو پس از موفقيت در جشنوارهٔ ونيز مدت کوتاهى روى پردهٔ سينما کاپرى رفت و بشدت مورد استقبال قرار گرفت. اين فيلم در جشنوارههاى لندن و شيکاگو نيز به نمايش در آمد که مورد تحسين واقع شد. و در شيکاگو جايزهٔ ”هوگو“ بهترين بازيگر جشنواره را براى انتظامى به ارمغان آورد.
در سال ۱۳۴۹ جهش و تحول محسوسى در رونق اقتصادى سينماى ايران نسبت به سالهاى گذشته اتفاق افتاد. اين سال با ۵۸ عنوان فيلم تفاوت کمّى با سال گذشته خود نداشت، اما موفقيت تجارى سينماى ايران فعاليتهاى توليدى را مضاعف کرد.
از گروه فيلمهاى تجارى سال ۴۹ اين عناوين را مىتوان برشمرد:
”شيرين و فرهاد“ (اسماعيل کوشان)، ”شهر هرت“ (منوچهر صادقپور)، ”سکهٔ شانس“ (ايرج قادري)، ”خشم عقابها“ (ايرج قادري)، ”پسر زايندهرود“ و ”آفتاب مهتاب“ (حسين مدني)، ”باباکرم“ (سرهنگ محمد شبپره)، ”دور دنيا با جيب خالي“ (خسرو پرويزي)، ”آيينهٔ زمان“ و ”جنجال عروسي“ (احمد نجيبزاده)، ”اجل معلق“ و ”تاکسى عشق“ (نصرتالله وحدت)، ”عقاب طلايي“ و ”رام کردن مرد وحشي“ . ”مرد وحشي“ (کمال دانش)، ”قوزبالاقوز“ و ”حادثهجويان“ (مهدى اميرقاسمخاني)، ”نامادري“ و ”على بىغم“ (عباس کسائي)، ”قصهٔ شب يلدا“ (ساموئل خاچيکيان)، ”آژير خطر“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”فرياد انسانها“ (نادر قانع)، ”ميوۀ گناه“ (محمود کوشان)، ”دزد و پاسبان“ (محمود کوشان)، ”آدم و حوا“ و ”قسمت“ (امير شروان)، ”از ياد رفته“ (محمد زريندست)، ”جمعهٔ شرين“ (بهرام رىپور)، ”ارادتمند شما عزرائيل“ و ”بارگاه شيطان“ و ”جعفر و گلنار“ (منوچهر قاسمي)، ”ساقي“ (جمشيد شيباني)، ”کمربند زرين“ (اميرشروان، پرويز خطيبي)، ”جوانى هم عالمى داره“ (عباس دستمالچي)، ”ياقوت سه چشم“ (آخرين ساختهٔ آرامائيس آقاماليان)، ”سفر پرماجرا“ (محمدعلى روحبخش)، ”سوگلي“ (فريدون ژورک)، ”ليلى و مجنون“ (ياسمي)، ”شهر گناه“ (محمدعلى زرندي)، ”قهرمانان نمىميرند“ (سيروس جراحزاده)، ”مردى از جنوب شهر“ (صابر رهبر)، قهرمانان (ژان نگلسکو، کارگردان امريکايي)، ”زيباى جيببر“ و ”حسن فرفره“ (رضا صفائي)، ”مريد حق“ (نظام فاطمي)، ”کوچهمردها“ (سعيد مطلبي)، ”پايان تاريکي“ (حسن شيرواني)، ”دختر ظالم بلا“ (عزيزالله بهادري)، ”رسوايي“ (اسماعيل پورسعيد).
در سال ۱۳۴۹ در عرصهٔ سينماى غيرمتعارف نيز فعاليتهايى شکل گرفت. در اين سال على حاتمي، جوان بيست و شش ساله فعاليت خود را آغاز کرد. اساس کار وى بر عرضهٔ فولکور، افسانه و سنتهايى بود که در فرهنگ کهن ايرانى ريشه دارد.
وى افسانهٔ معروف ”حسن کچل“ و ”چلگيس“ را در قالبى آهنگين به فيلم برگرداند و در نخستين تجربهٔ حرفهاى خود موفق بود.
ساختهٔ بعدى وى ”طوقي“ نام داشت و پرفروشترين فيلم سال لقب گرفت و موجب شهرت و اعتبار وى گرديد.
محصول بعدى اين سال در عرصهٔ سينماى متفاوت طلوع نخستين ساختهٔ سليمان و هراند ميناسيان است.
”آقاى هالو“ ساختهٔ داريوش مهرجويى در اين سال توانست نظر مساعد تماشاگران و صاحبنظران را تا حدودى بخود جلب نمايد. اين فيلم در جشنوارهٔ سوم سپاس (۱۳۵۰)، برندهٔ بهترين فيلم، کارگردان، بازيگر زن، بازيگر نقش دوم مرد و بهترين فيلمنامه شد.
فيلم ”رقاصه“ و ”عروس بيانکا“ از شاپور قريب در اين سال روى پرده رفتند. ”رضا موتوري“ توسط کيميايى ساخته شد که مخالفان زيادى داشت.
”پنجره“ (جلال مقدم) و ”شب اعدام“ (داود ملاپور) فيلمهاى ديگرى از اين نوع هستند.
در آغاز سال ۱۳۵۰ سه فيلم ”ايوب“ (فريدون ژورک)، ”هماى سعادت“ (عباس شباويز) و ”يک خوشگل و هزار مشکل“ (ديويد سويفت) همزمان به نمايش در آمدند. ساختهٔ بعدى فريدون ژورک در اين سال ”حيدر“ نام داشت.
فيلمهاى بعدى اين سال عبارت بودند از:
”فاتحين صحرا“ (محمد زريندست)، ”پل“ و ”لوطي“ و ”دنيا مال منه“ (خسرو پرويزي)، ”دلقکها“ و ”نوبر اصفهان“ (مهدى رئيسفيروز)، ”پهلوان بابا“ (على زندي)، ”احساس داغ“ (روبيک زادوريان)، ”معرکه“ (روبيک زادوريان)، ”احمد چکمهاي“ (نادر قانع)، ”آتشپارهٔ شهر“ و ”زير بازارچه“ و ”مردافکن“ و ”بده در راه خدا“ از رضا صفائي، ”شهور پاستوريزه“ و ”زندگى وارونه“ (نصرتالله وحدت)، ”رعد و برق“ (فرشيد فرزان)، ”ماه پيشوني“ (اسماعيل کوشان)، ”شيادان و يک چمدان سکس“ (محمد متوسلاني)، ”شاطرعباس“ (صادقپور)، ”صمد و قاليچه حضرت سليمان“ (على عباسي)، ”مرد هزار لبخند“ (آخرين ساختهٔ سيامک ياسمي)، ”سه تا جاهل“ و ”رشيد“ (پرويز نوري)، ”عشقىها“ و ”ملامحمدجان“ از جمشيد شيباني، ”وحشى جنگل “ (روبرت اکهارت)، ”جانسخت“ و ”نقرهداغ“ و ”براى که قلبها مىطپد“ (ايرج قادري)، ”قلاب“ (عباس دستمالچي)، ”شراره“ و ”رسواى عشق“ (احمد نجيبزاده)، ”قصاص“ (آخرين ساختهٔ نظام فاطمي)، ”شوفر خوشگله“ و ”زن يکشبه“ (محمود کوشان)، ”ايوالله“ (منوچهر نوذري)، ”دلهاى بىآرام“ (اسماعيل رياحي)، ”درختها ايستاده مىميرند“ و ”يک مرد يک شهر“ (امير شروان)، ”خوشگلترين زن عالم“ (قدرتالله احساني)، ”مردان خشن“ (صابر رهبر و محمدعلى فردين)، ”رضا چلچله“ و ”پهلوان قرن اتم“ و ”ماجراى يک دزد“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”من شوهر مىخوام“ و ”شب عروسي“ و ”در آمريکا اتفاق افتاد“ (جواد قائممقامي)، ”ميعاد خشم“ (سعيد مطلبي)، ”غلام ژاندارم“ (امان منطقي)، ”خوشگل محله“ (ايرج گلافشان)، ”اين گروه زبل“ و ”سه دلاور“ (ساختهٔ مشترک تورکرانيان اوغلو و مهدى ميثاقيه)، عمو يادگار (پرويز کاردان)، ”عزيز قرقي“ (جواد طاهري)، ”مبارزه با شيطان“ (ژوزف واعظيان)، ”ديوار شيشهاي“ (ساموئل خاچيکيان)، ”الکلي“ (آخرين ساختهٔ محمدعلى جعفري)، ”آسمون بىستاره“ (حميد مجتهدي)
اما در بخش سينماى غيرمتعارف در اين سال اين فيلمها نمايش يافتند:
”درشکهچي“ (نصرتالله کريمي)، که سباهت زيادى به فيلمهاى نئورآليستى ايتاليا دارد، ”محلل“ ساختهٔ دوم کريمى در سال ۱۳۵۰ است. ”فرياد“ (برادران ميانسيان)، ”سهقاپ“ (ذکريا هاشمي)، ”مردان سحر“ (اسماعيل نورى علاء)، ”کاکو“ (شاپور قريب)، ”بدنام“ (قريب)، ”پهلوان مفرد“ (امان منطقي)، ”کلبهاى در آن سوى رودخانه“ (احمد شيرازي)، ”فرار از تله“ (جلال مقدم)، ”راز درخت سنجد“ (جلال مقدم)، ”فرار از تله“ از بهترين و ارزشمندترين نمونههاى سينماى تجارى و روشنفکرانه است، ”داشآکل“ (مسعود کيميايي)، ”باباشمل“ (على حاتمي)، ”خداحافظ رفيق“ (امير نادري)، ”آدمک“ (خسرو هرتياش)
در پايان سال ۱۳۵۰، پشتوانهٔ اقتصادى سينماى ايران بيشتر و بهتر و آسيبپذيريش نسبت به گذشته کمتر شده بود. اما طبق آمار و ارقام ۷۵ درصد فيلمهاى اين سال با ضرر روبرو بودهاند، که از دلايل اين امر مىتوان بىتوجهى مطبوعات، عدم دانش کافى در زمينه اقتصاد سينما، آمار دروغين از طرف تهيهکنندگان فيلمها، روند افزايش بىرويهٔ دستمزدها و ... را برشمرد.
سال ۱۳۵۱ از نظر توليد فيلم، سال ويژهاى است؛ اما ۹۱ فيلم در اين سال دليلى بر شکوفايى سينماى ايران در اين مقطع نيست.
در شرايط آسيبپذير اقتصادى سينما در سال ۵۱، موقعيت بيشتر براى فيلمسازان جبهه سوم و سينماى متفاوت فراهم است. على حاتمي، مسعود کيميايي، داريوش مهرجويى و جلال مقدم به فعاليت خود ادامه دادند و در کنار آنها استعدادهاى تازهاى چون بهرام بيضايي، ناصر تقوايي، هژير داريوش، کامران شيردل، آربى آوانسيان معرفى شدند و فيلمسازانى چون شاپور قريب، خسرو پرويزي، نصرت کريمي، فريدون گلدورضا ميرلوحى کارهاى متفاوتى ارائه دادند.
در نيمهٔ نخست سال ۵۱ توفيقهايى حاصل مىشود اما عدم برنامهريزى اقتصادى موجب آشفتگى شده و از ۴۶ فيلم به نمايش درآمده، ۳۰ فيلم با شکست مطلق روبرو مىشوند. اما باز هم فيلمهايى ساخته مىشود و در پايان سال نااميدى در سينماى ايران آشکار است. در نيمهٔ سال ۵۱، موفقيت چند فيلم کاراتهاي، هجوم اين نوع توليدات و در نتيجه خطرى جدى براى سينماى ايران در مىآورد، و اين روند ادامه يافت. اما فعاليت سينماى ايران متوقف نشد. فيلمهاى تجارى اين سال عبارتند از: ”يک اصفهانى در نيويورک“ (شاءالله ناظريان)، ”صمد و سامي“ و ”ليلا و ليلي“ (پرويز صياد)، ”مهدى مشکى و شلوارک داغ“ (نظام فاطمي)، ”کاکل زري“ و ”استوار و پاسبان“ و ”مردان خليج“ (نظام فاطمي)، ”رضا هفتخط“ (حسين ترابي)، ”حسن ديناميت“ (مهدى ميرصمدزاده)، ”على سورچي“ و ”فرار از زندگي“ و ”اعجوبهها“ و ”قايقرانان“ و ”ميخک سفيد“ ساختهٔ رضا صفائي، ”آبشار طلا“ (سيامک ياسمي)، ”توبه“ (اسماعيل پورسعيد)، ”خوشگله“ (اسماعيل پورسعيد)، ”قديره“ و ”فدايي“ (رضا علامهزاده)، ”کافر“ و ”دشنه“ (فريدون گله)، ”صلاحالدين ايوبي“ و ”سرزمين دلاوران“ (حسن ساسانپور، محصول شرکت ايران و ترکيه)، ”باشرفها“ (قدرتالله بزرگي)، ”احمد چوپان“ و ”قمار زندگي“ و ”نانجيب“ (عباس کسائي)، ”جدال در کوير“ (داود ملاپور)، ”خانهٔ قمرخانم“ (بهمن فرمانآرا)، ”آخرين نبرد“ (صمد صباحي)، ”تپلي“ (رضا ميرلوحي)، ”خانوادهٔ سرکار غضنفر“ (ميرلوحي)، ”خاطرخواه“ (امير شروان)، ”عباسه و جعفر برمکي“ (شروان)، ”اتل متل توتوله“ (ايرج قادري)، ”مرغ تخم طلا“ (مهدى رئيسفيروز)، ”لج و لجبازي“ (مهدى رئيسفيروز)، ”مرد اجارهاي“ و ”مردى در طوفان“ (خسرو پرويزي)، ”گذر اکبر“ (محمدعلى زرندي)، ”فتنه چکمهپوش“ و ”جاده“ (همايون بهادران)، ”پخمه“ (مازيار پرتو)، ”خيلى هم ممنون“ (منوچهر نوذري)، ”آشوبگر“ (سعيد نيوندي)، ”شهر آفتاب“ (محمد زريندست)، ”ساحره“ (کامران قدکچيان)، ”مطرب“ (اسماعيل نورىعلاء)، ”غريبه“ (شاپور قريب)، ”ظفر“ (صابررهبر)، ”حکيمباشي“ (پرويز نوري)، ”بابا نان داد“ (امان منطقى - پرفروشترين فيلم سال)، ”آبنبات چوبي“ (امان منطقي)، ”مرد“ (فريدون ژورک)، ”خردجان“ (کمال دانش)، ”فتانه“ (عباس دستمالچي)، ”ساعت فاجعه“ (رايموند هواکميان)، ”جهنم به اضافهٔ من (محمدعلى فردين)“، ”حسن سياه“ (پرويز اصانلو)، ”سرگروهبان“ (سعيد مطلبي)، ”عاصي“ (مطلبي، شيباني، ملکمطيعي)، ”نواب“ (جواد طاهري)، ”هميشه قهرمان“ (عزيزالله بهادري)، ”شيرتوشير“ (منصور پورمند)، ”تنها مرد محله“ (داود اسماعيلي)، ”پدر که ناخلف افتد“ (نخستين فيلم محمد کريم رکني)، ”شيربهاء“ (روبرت اکهارت)، ”تولدت مبارک“ (وحدت)، ”اسير“ (تورکرانيان اوغلو، محصول مشترک ايران و ترکيه)، ”تختخواب سه نفره“ (کريمي)، ”خانوم خانوما“ (فتحالله منوچهري)، ”يک ميليونر و دو مفلس“ (محمد متوسلاني)، ”مستأجر“ (آرمان)، ”ضعيفه“ (ناصر رفعت).
در بخش سينماى متفاوت نيز در سال ۵۱ اين فيلمها روى پرده رفتند:
فيلمهاى ”قلندر“، ”خواستگار و ستارخان“ (على حاتمي)، ”رگبار“ (بهرام بيضايي)؛ اين فيلم نخستين فيلم بلند بهرام بيضايى است که اولين بار در نخستين جشنواره جهانى فيلم تهران به نمايش در آمد و جايزه ويژه هيئت داوران و جايزهٔ منتقدان بينالمللى را دريافت کرد، اما مورد استقبال تماشاگران قرار نگرفت.
مسعود کيميايى پنجمين تجربهٔ خودبا ساخت ”بلوچ“ که از فيلمهاى پرفروش و موفق سال بودولى منتقدان توجهى به آن نشان ندادند.
نامآورترين فيلم سال ۵۱، ”پستچي“ ساختهٔ مهرجويى بود که نظر موافق منتقدان و صاحبنظران را جلب کرد و در جشنوارهها درخشيد و در نمايش عمومى نيز بسيار موفق بود.
ناصر تقوايى در اين سال ”صادقکرده“ را ساخت و با اين فيلم در سينماى حرفهاى معرفى شد. پيش از اين تقوايى ”آرامش در حضور ديگران“ را ساخته بود اما هنوز به نمايش در نيامده بود.
”بىتا“ ساختهٔ هژير داريوش نيز نظر موافق صاحبنظران و منتقدان را موجب گرديد. ”صمد و فولادزره ديو“ (جلال مقدم) و ”صبح روز چهارم“ (کامران شيردل) فيلمهاى بعدى اين سال بودند.
در بخش سينماى روشنفکرى فيلم ”چشمه“ ساختهٔ آربى اوانسيان در اين سال به نمايش درآمد.
در سال ۱۳۵۲، در گروه فيلمهاى تجارى اين عناوين قرار دارند:
”جبار سرجوخهٔ فراري“ (امان منطقي)، ”شيخ صالح“ (امان منطقي)، ”کاکاسياه“ و ”ناخدا“ و ”تيغ آفتاب“ (امير شروان)، پرىزاد (سيامک ياسمي)، ”دل خوش مىخواد“ (ياسمي)، ”معشوقه“ (رضا صفايي)، ”جعفر جنى و محبوبهاش“ (صفائي)، ”قربون زن ايروني“ (صفائي)، ”بيگانه“ (صفائي)، ”گى دسته گل به آب داده“ (نصرتالله وحدت)، ”خوشگذران“ و ”ناخدا و باخدا“ (نصرتالله وحدت)، ”پاپوش“ (اسماعيل پورسعيد)، ”مرواريد“ و ”روسياه“ (اسماعيل پورسعيد)، ”فرزند شمشير“ (حسن ساسانپور)، ”عيالوار“ (پرويز نوري)، ”بندري“ و ”مکافات“ (کامران قدکچيان)، ”خيالاتي“ (منوچهر نوذري)، ”کيفر“ (عبدالله غيابي)، ”جنوبي“ (محمدرضا فاضلي)، ”مغربي“ و ”مصطفى لر“ و ”مأمور“ و ”مادر کراچي“ (محمدرضا فاضلي)، ”بدکاران“ (قدرتالله احساني)، ”باجناق“ (حسين قاسمىوند)، ”شلاق“ (منوچهر قاسمي)، ”هفت مرد دولاور“ (منوچهر قاسمي)، ”گريز از مرگ“ (ناصر محمدي)، ”در آخرين لحظه“ و ”شرور“ (ناصر محمدي)، ”بىقرار“ و ”بىحجاب“ (ايرج قادري)، ”آقا مهدى کلهپز“ (منوچهر صادقپور)، ”نامحرم“ و ”مترس“ (عزيزالله بهادري)، ”نعمت نفتي“ و ”مردها و نامردها“ (عباس کسايي)، ”غريب“ (غلامرضا سرکوب)، ”صمد به مدرسه مىرود“ (پرويز صياد)، ”حريص“ (شکرالله رفيعي)، ”سراب“ و ”سالومه“ (فريدون ژورک)، ”گداى ميليونر“ (محمود کوشان)، ”عروس و مادرشوهر“ و ”محبوب بچهها“ و ”قصهٔ ماهان“ (جواد طاهري)، ”جنگجويان کوچولو“ (اسماعيل کوشان)، ”قصهٔ شب“ (فردين)، ”طاهر“ (قدرتالله بزرگي)، ”دشمن“ و ”اکبر ديلماج“ (خسرو پرويزي)، ”على کنکوري“ (مسعود اسداللهي)، ”صخرهٔ سياه“ (مازيار بازياران)، ”بلندپرواز“ (احمد صفائي)، ”شورش“ (رضا ميرلوحي)، ”گرگ بىزار“ (مازيار پرتو)، ”کج کلاهخان“ (صابررهبر)، ”پسرخوانده“ (جمشيد شيباني)، ”بوسه بر لبهاى خونين“ (ساموئل خاچيکيان)، ”تعقيب تا جهنم“ (روبرت اکهارت)، ”قربون هرچى خوشگله“ (نظامفاطمي)، ”غول“ (داود اسماعيلي)، ”تنها و گلها“ (ابوالقاسم ملکوتي).
در عرصهٔ سينماى متفاوت در سال ۱۳۵۲ اين فيلمها قرار دارند:
”زن باکره“ (ذکريا هاشمي)، ”آرامش در حضور ديگران“، ”ناصر تقوايي“ - اين فيلم بعنوان عميقترين کار تقوايى شناخته مىشود؛ نفرين (ناصر تقوايي)، ”تنگنا“ و ”سازدهني“ و ”تنگسير“ (امير نادري)، ”زنجيري“ (خسرو يحيايي)، ”قيامت عشق“ (هوشنگ حسامي)، ”خورشيد مرداب“ (محمد صفار)، ”خاک“ (مسعود کيميايي) - اين فيلم بهترين فيلم ايرانى سال ۵۲ برگزيده شد؛ ”هشتمين“ روز هفته (حسين رجائيان)، ”يک اتفاق ساده“ (سهراب شهيد ثالث)، ”مغولها“ (پرويز کيمياوي) - پرويز کيمياوى با ساخت ”مغولها“ و ”شهيد ثالث با يک اتفاق ساده“، دو اثر متفاوت و برجسته و دو نگاه تأثيرگذار را در ارکان سينماى ايران موجب شدند؛” خروس“ (شاپور قريب)
سال ۱۳۵۳ در بخش سينماى تجارى اين فيلمها نمايش داده شدند:
”ملل آمريکايي“ (شاپور قريب) - پرفروشترين فيلم سال، ”گلپرىجون“ و ”سلام بر عشق“ (عزيزالله بهادري)، ”اوستاکريم نوکرتيم“ (محمود کوشان)، ”مرغ همسايه“ و ”تشنهها“ (محمود کوشان)، ”مراد برقى و هفت دخترون“ (پرويز کاردان)، ”مىرم بابا بخرم“ (امان منطقي)، ”آقارضاى گل“ و ”اين دست کجه“ و ”ماجراجويان خشن“ (مهدى رئيسفيروز)، ”ترکمن“ (اميرشروان)، ”هرجايي“ (فريدون ژورک)، ”جوانمرد“ و ”آقاى مهدى وارد مىشود“ (ژورک)، ”جوجهفکلي“ و ”حسين آژدان“ و ”بندهٔ خدا“ و ”گلنسا در پاريس“ (رضا صفايي)، ”پرى خوشگله“ و ”عروسِ پابرهنه“ (سيامک ياسمي)، ”گروگان“ (احمد شيرازي)، ”ياور“ (عباس کسايي)، ”کنيز“ و ”تهمت“ (کامران قدکچيان)، ”دختران بلامردان ناقلا“ و ”دروغگويِ کوچولو“ (نظامفاطمي)، ”آقاى جاهل“ و ”شکستناپذير“ و ”مواظب کلاهت باش“ (رضا ميرلوحي)، ”خوشگلا عوضى گرفتين“ و ”دکتر و رقاصه“ (خسرو پرويزي)، ”نبرد عقابها“ (ناصر رفعت)، ”سرطلايي“ (شعاعالدين مصطفىزاده، کمفروشترين فيلم سال)، ”صمد آرتيست مىشود“ (پرويز صياد)، ”مظفر“ (مسعود ظلي)، ”مسلخ“ (هادى صابر)، ”شوهر کرايهاي“ و ”فرار از بهشت“ (نصرتالله وحدت)، بزن بريم (داريوش کوشان)، ”ياران“ (امير مجاهد و فرزان دلجو)، ”صلوة ظهر“ و ”ناجورها“ (سعيد مطلبي)، ”ماشين مشتى ممدلي“ و ”آب توبه“ و ”مهدى فرنگي“ (رضا فاضلي)، ”ابرمرد“ (داود اسماعيلي)، ”هياهو“ (محمد صفار)، ”قفس“ (ايرج قادري)، ”مسافر“ (جلال مهربان)، ”مو سرخه “ (عبدالله غيابي)، ”الکىخوش“ و ”مرد شب“ (اسماعيل پورسعيد)، ”مرگ در باران“ (ساموئل خاچيکيان)، ”آب“ (حبيب کاوش)
در عرصهٔ سينماى متفاوت اين سال اين فيلمها قرار دارند:
”زپرپوست شب“ (فريدون گلد)، ”سازش“ (محمد متوسلاني)، ”مسافر“ (عباس کيارستمي)، ”اسرار گنج درهٔ جني“ (ابراهيم گلستان)، ”شازده احتجاب“ (بهمن فرمانآرا) - اين فيلم در سومين جشنوارهٔ جهانى فيلم تهران جايزهٔ بهترين فيلم را دريافت نمود.
در سال ۱۳۵۴ اين فيلمهاى تجارى روى پرده رفتند:
”همسفر“ و ”باباخالدار“ (مسعود اسدالهي)، ”پاشنه طلا“ و ”حسرت“ (نظام فاطمي)، ”صمد خوشبخت مىشود“ (صياد)، ”چشمان بسته“ و ”همت“ (خسرو پرويزي)، ”شبگرد“ (منطقي)، ”هوس“ و ”هدف“ و ”رفيق“ (قادري)، ”جنجال“ و ”تيرانداز“ و ”عبور از مرز زندگي“ (رضا صفايي)، ”فرار از حجله“ (جواد طاهري)، ”دزد سوم“ (عباس شباويز)، ”دفاع از ناموس“ و ”سارق“ (محمدکريم رکني)، ”پلنگ در شب“ و ”عموفوتبالي“ (سعيد مطلبي)، ”قسم“ و ”اخم نکن سرکار“ و ”دو آقاى با شخصيت“ (اميرشروان)، ”مشکي“ و ”راننده اجباري“ و ”اسلحه“ (ناصر محمدي)، ”انگشتنما“ و ”رقيب“ و ”آلوده“ (اسماعيل پورسعيد)، ”همخون“ و ”کمين“ (کامران قدکچيان)، ”هم قسم“ (مهدى رئيسفيروز)، ”شرف“ (عزيزالله بهادري)، ”زيباى پررو“ (فريدون رياحي)، ”رانده شده“ (صابررهبر)، ”فاصله“ (مرتضى عقيلي)، ”مجازات“ (مهدى فخيمزاده)، ”فراشباشي“ (ايرج صادقپور)، ”شب غريبان“ (فرزان دلجو و امير مجاهد)، ”تعصب“ (تقى مختار)، ”هيچکى بابا نميشه“ و ”مادر دوستت دارم“ (داريوش کوشان)، ”کينه“ (عباس کسايي)، ”دختر نگو بلا بگو“ (جمشيد شيباني)، ”چشمانتظار“ (فريدون ژورک)، ”نيزار“ (محمود کوشان)، ”خداحافظ کوچولو“ (رضا عقيلي)، ”مرد ناآرام“ (سيروس قهرماني)، ”شاهرگ“ (داودنژاد)، ”غلام زنگي“ (قدرتالله بزرگي)، ”مرد شرقى - زن فرنگي“ (شاپور قريب)و
در عرصهٔ سينماى متفاوت نيز اين فيلمها قرار داشتند:
”زنبورک“ (فرخ غفاري)، ”مهرگياه“ و ”کندو“ (فريدون گلد)، ”غريبه و مه“ (بهرام بيضايي)، ”صداى صحرا“ (نادر ابراهيمي)، ”طبيعت بىجان“ (سهراب شهيد ثالث)، طبيعت بىجان در بيست و چهارمين جشنوارهٔ برلين شرکت کرد. اين فيلم جايزهٔ بهترين کارگردان، جايزه مجمع منتقدان بينالمللي، جايزه نقدى مجمع کاتوليکها و نيز پروتستانها را دريافت نمود. فيلم بعدى شهيد ثالث ”در غربت“ بود که در سال ۵۴ به نمايش درآمد و محصول مشترک کانون سينماگران پيشرو و پروبيس فيلم مونيخ بود. اين فيلم در بخش مسابقهٔ جشنواره برلين ۱۹۷۵ پذيرفته شد و جايزهٔ مجمع منتقدان بينالمللى را دريافت کرده و کميتهٔ رسمى ارزشگذارى فيلم دولت آلمان فدرال جايزهٔ بهترين فيلم به مفهوم مطلق ۱۹۷۵ خودرا شهيد ثالت اهدا کرد. ”به اميد ديدار“ (پيامي، ترابي، سيار، پورمند، گلرنگ، هيربد، صالح و بلورچي)، ”خانه خراب“ (نصرتالله کريمي)، ذبيح (محمد متوسلاني) و ”گوزنها“ (مسعود کيميايي) فيلمهاى ديگر اين سال در بخش سينماى متفاوت بودند. گوزنها از جنجالىترين فيلمهاى مسعود کيميايى بشمار مىرود.
سينماى تجارى سال ۱۳۵۵ با اين عناوين همراه است:
”قرار بزرگ“ (محمدعلى فردين)، ”شادىهاى زندگى ما“ (محمود کوشان)، ”ماهعسل“ (فريدون گله)، ”غيرت“ (رئيسفيروز)، ”بىنشان“ (بهرام محمدىپور)، ”نقص فني“ (نصرتالله وحدت)، ”شوهر جونم عاشقشده“ (نصرتالله وحدت)، ”عنترومنتر“ و ”باباگلى به جمالت“ (اميرشروان)، ”پاداش يک مرد“ و ”حرفهاي“ (قدرتالله بزرگي)، ”اضطراب“ (ساموئل خاچيکيان)، ”شهر شراب“ (فتحالله منوچهري)، ”مردى در آتش“ (نادر قانع)، ”جايزهٔ خوشبختي“ و ”والدهٔ آقامصطفي“، ”ناصر محمدي“ ، ”سياهبخت“ و ”غرور و تعصب“ (آخرين ساختههاى خسروپرويزي)، ”قادر“ و ”جاهل و رقاصه“ و ”رامشگر“ (رضا صفايي)، ”پاکباخته“ (رضا ميرلوحي)، ”گل خشخاش“ (داريوش کوشان)، ”رابطهٔ جواني“ (سياوش شاکري)، ”مادرجونم عاشق شده“ (اکبر صادقي)، ”پيشکسوت“ (فاضلي)، ”بيدار در شهر“ و ”بت“ و ”سينهچاک“ (ايرج قادري)، ”بتشکن“ (شاپور قريب) ، ”اگر برگى نريزد“ (جهانگير صالحي)، ”ستيز“ و ”جدال“ (عزيزالله بهادري)، ”بىگناه“ (مرتضى عقيلي)، ”ميهمان“ (کامران قدکچيان)، ”تنها حامي“ (فريدون ژورک)، ”قاصدک“ (م. صفار)، ”راز“ (نظامفاطمي)، ”کلک نزن خوشگله“ (سعيد مطلبي)، ”علفهاى هرز“ (فرزان دلجو و امير مجاهد)، ”هيولا“ (سيامک ياسمي)، ”آتش جنوب“ (آلن بارونه و سازمان سينماى تصاوير)، ”پشمالو“ (فخيمزاده)، ”ولىنعمت“ (عزيز رفيعي)، ”شير خفته“ (آخرين ساختهٔ اسماعيل کوشان)، ”خانم دلش موتور مىخواد“ (جمشيد شيباني).
در عرصه سينماى متفاوت نيز در سال ۵۵ اين فيلمها به نمايش در آمدند:
”سرايدار“ (حسنعلى شريفىمهر و خسرو هريتاش)، ”برهنه تا ظهر با سرعت“ (هريتاش)، ”ملکوت“ (هريتاش)، ”شام آخر“ (شهيار قنبري)، ”غزل“ (مسعود کيميايي)، ”باغ سنگي“ (پرويز کيمياوي) - اين فيلم موفق به دريافت جايزهٔ خرس نقره از بيست و ششمين دورهٔ جشنوارۀ برلين (۱۹۷۶) شد؛ ”پسر ايران از مادرش بىاطلاع است“ (فريدون رهنما)، ”شطرنجباز“ (محمدرضا اصلاني)، ”سه نفر روى خط“ و ”ميراث“ (عبدالله غيابي)، ”نازنين“ (عليرضا داودنژاد)
در ابتداى سال ۱۳۵۶ گروهى از سينماها چون محصولى براى نمايش نداشتند، در حال فروپاشيدن بودند و سينما در مرز سقوط قرار داشت. با برگزارى جلساتى توسط حزب رستاخيز طرح گسترش سينماى ايران اعلام شد. اما بهرحال حرفها در دايرهٔ عمل باقى ماند و بعد گروهى از دستاندرکاران سينما به مشاغل ديگر روى آوردند. در چنين شرايطى توليد فيلم تقريباً متوقف شده بود و فيلمهاى خوب هم اکران نمىشدند و اقدامات مسؤولان نيز بهعمل نمىرسيد.
در طى سال ۵۶، ۴۳ فيلم به نمايش در آمد که نزول کمى محسوسى را نشان مىدهد. در اين سال تنها ۹ فيلم توليد شد و از جهت کيفى نيز وضعيت سينماى ايران چندان مناسب نبود.
فيلمهاى تجارى اين سال عبارتند از:
”يک اصفهانى در سرزمين هيتلر“ (نصرتالله وحدت)، ”صمد در راه اژدها“ (پرويز صياد)، ”همکلاس“ (سياوش شاکري)، ”فرياد زيرآب“ و ”شب آفتابي“ (سيروس الوند)، ”سکوت بزرگ“ (محمود کوشان)، ”واسطهها“ (حسن محمدزاده)، ”رفاقت“ و ”عشق و خشونت“ و ”يکى خوش صدا يکى خوش دست“ و ”فقط آقا مهدى ميتونه“ (رضا صفايي)، ”تازهعروس“ و ”اشک رقاصه“ (اسماعيل پورسعيد، خسرو تسليمي، احمد نجيبزاده، منوچهر وثوق)، ”شارلوت به بازارچه مىآيد“ (عباس جليلوند)، ”زن“ (يوسف ايرواني)، ”خدا قوت“ و ”حرمت رفيق“ (کسايي)، ”همراهان“ و ”نان و نمک“ (شروان)، ”پشت و خنجر“ و ”دوکله شق“ (ايرج قادري)، ”سرباز“ (محمدرضا فاضلي)، ”سلام تهران“ (داريوش کوشان)، ”جاى امن“ و ”گلهاى کاغذي“ (مرتضى عقيلي)، ”خاتون“ (رضا ميرلوحي)، ”جمعه“ (کامران قدکچيان)، ”هزاربار مردن“ (جلال مهربان)، ”صبح خاکستر“ (تقى مختار)، ”خاکستري“ و ”شب زخمي“، (پايان کار محمد صفار)، ”در شهر خبرى نيست“ و ”فرى دستقشنگ“ (مهدى فخيمزاده)، ”کوچ“ (جهانگير جهانگيري)، ”حلقههاى ازدواج“ (عزيزالله بهادري)، ”ماهىها در خاک مىميرند“ (برادران دلجو و مجاهد)، ”کلام حق“ (نظامفاطمي)، ”تلافي“ (ناصر محمدي)، ”جانى و تپل“ (داود اسماعيلي)، ”فرياد عشق“ (حسين قاسمىوند)، ”در امتداد شب“ (پرويز صياد) - اين فيلم عنوان پرفروشترين فيلم تاريخ سينماى ايران در پيش از انقلاب را بدست آورد و موفقترين فيلم صادراتى ايران پيش از انقلاب نيز هست؛ ”غربتىها“ (جمشيد ورزنده).
در بخش سينماى متفاوت سال ۱۳۵۶، ”سوتهدلان“ ساختهٔ على حاتمى تنها فيلمى است که به نمايش در مىآيد. اين فيلم بعد از توقف پنج سالهٔ حاتمى در ساختن فيلم در عرصهٔ سينما رخ داد.
حاتمى پس از شکست در فيلمهاى قبلىاش سينما را ترک کرد و به ساخت مجموعههاى تلويزيونى چون ”سلطان صاحبقران“ و ”داستانهاى مولوي“ پرداخت و بعد از پنج سال به سينما بازگشت و ”سوتهدلان“ را ساخت. اين فيلم ديپلم افتخار با امتياز مخصوص را از ششمين جشنوارهٔ جهانى فيلم تهران دريافت کرد و مورد توجه تماشاگران، داوران و منتقدان قرار گرفت و از فيلمهاى پرفروش سال گرديد.
در شرايط نابسامان سال ۱۳۵۷، که مردم و حکومت هر يک به نوعى دچار نگرانى و نارضايتى از وضع موجود بودند، دولت در نهايت ضعف و به نام دموکراسي، حل مشکلات سينماى ايران را به عهدهٔ مردم گذاشت. با پراکنده شدن گروه فيلمسازان و تعطيل توليد فيلم، بحران به نمايش فيلم نيز سرايت کرد. نمايش و توليدات اندک اين سال نيز تابع شرايط و موقعيت سالن سينما قرار داشت.
در سال ۱۳۵۷ اين فيلمها به نمايش درآمدند:
”کوسهٔ جنوب“ (ساموئل خاچيکيان)، ”سرسپرده“ (ايرج قادري)، ”آقاى لر به شهر مىرود“ (اميرشروان)، ”مشکل آقاى اعتماد“ (اسماعيل پورسعيد)، ”دايرهٔ مينا“ (داريوش مهرجوئي)، ”طغيانگر“ (محمود کوشان)، ”اين گروه محکومين“ (هادى صابر)، ”سه دلباخته“ (جمشيد شيباني)، ”مرثيه“ (امير نادري)، ”بوى گندم“ (برادران دلجو و امير مجاهد)، ”پرستوهاى عاشق“ (فريدون رياحي)، ”گزارش“ (عباس کيارستمي)، ”سفر سنگ“ (کيميايي)، ”خاننايب“ (غلامرضا سرکوب).
در نمايش آخر فيلم ”گوزنها“ در شب ۲۸ مرداد سينما رکس دچار آتشسوزى شد و ۳۷۹ نفر کشته شدند و عزاى عمومى اعلام شد و سينماهاى تهران يک روز را تعطيل کردند. و بعد با اوج گرفتن تظاهرات و اعتصابات، سينماها از نخستين مکانها براى هجوم قرار گرفتند. در اين فاصله “قول مرد” (حسين قاسمىوند) روى پرده رفت.
”کلاغ“ (بهرام بيضايي) فيلم بعدى بود که آبانماه اکران يافت. اين فيلم در جشنوارهٔ ششم جهانى فيلم تهران شرکت داشت و در جشنواره ونيز حضور داشت و به همين سبب شهرت خوبى داشت و در نمايش عمومى موفقيت زيادى کسب کرد. اما تنها سه روز پس از نمايش؛ برنامه از پيشتعيين شده اماکن عمومى از جمله سينماها به آتش کشيده شدند تا دولت نظامى بر سر کار بيايد. پس از اين حادثه سينماها بسته شدند و تنها معدودى از سالنها بشکل محدود نمايش داشتند و عملاً سينما سقوط کرد.
منبع: آفتاب

انتخابهاي پيشرو بيشتر آثاري را شامل ميشود كه يا در زمان پخش موجي ايجاد كردند يا اينكه اين موج آنقدر ادامه پيدا كرد كه تبديل به خاطرهاي شد كه آن سريال را در ذهن ما خواستني ميكرد.
آنچه در پي ميآيد در واقع يكجور يادآوري است درباره آثاري كه زماني به آنتن پخش تلويزيون سپرده شدهاند و مردم مدتها از شخصيتها، حوادث و تكيه كلامهاي آنان ميگفتند و ميشنيدند.
احمدجو قبلتر در «شاخههاي بيد» اين فضا را تجربه كرده بود و در «روزي روزگاري» توانست آن را كامل كند. آنچه در «تفنگ سرپر» عقيم ماند و تكرار نشد.
متن بر اساس تلفيقي از 2 قصه «شاهلير» و «شيخ صنعان» نوشته شده. داستان فردي متدين به نام حاج يونس (علي نصيريان) كه طي اتفاقاتي درگير ماجرايي عاشقانه ميشود.
اين مجموعه را ميتوان بنابه توصيف كارگردانش حسن فتحي راوي آدمهاي خاكستري دانست. آدمهايي كه به محك گذاشته ميشوند و بايد آزموني را پشت سر گذارند. سردرگمي، جستجوي هويت و... از جمله مضامين اين سريال است.
سريالي با فلاشبك و زمانهاي تودرتو. اتفاقاتي كه در ذهن شخصيتها به محض يادآوري براي مخاطب به نمايش درميآمد. بازي خوب بازيگران توانست در آن زمان سريال را تا اندازهاي قابل قبول جلوه دهد گو اين كه برقراري پيوندها بين اتفاقاتي كه در گذشته رخ ميداد و وقايعي كه در زمان حال ميگذشت، براي مخاطب كمي دشوار بود.
مجموعهاي پليسي با درهم آميختن مضامين جنايي و پليسي با رهيافتهاي ملي. ساخت اين سريال در سال 1376 توجه بسياري از مخاطبان و منتقدان را به خود جلب كرد. هر قسمت به طور مجزا يا در نهايت در دو قسمت كارآگاه و دستيارش به راهحلي براي معماي جنايي يا پليسي با غور و تفحص در حواشي و جزئيات دست مييافتند. سريالي كه برداشتهاي آزادي از قصههاي ايزابل آلنده، هركول پوآرو و... است.
روايتي از دوره گذار، از زندگي سنتي به مدرن. اسداللهخان پدر خانوادهاي پرجمعيت است كه با پسرها، عروسها و نوههايش در يك خانه زندگي ميكنند اما عروس كوچك او آذر حاضر به زندگي در خانه مشترك نيست و همين سبب به وجود آمدن درگيريهايي ميشود.
اين سريال پس از 14 سال، باز هم از شبكه دوم پخش شد و بهرغم تمام نقاط ضعف و كاستيهايش، طرز فكر و باوري را مضمون اصلي قرار داده كه هنوز و همواره باعث تنشهايي در سطح اجتماع شده و ميشود.
حيدر خوشمرام از لوطيهاي يكي از محلات تهران قديم، دلباخته يكي از شاهزادههاي قجري ميشود. دختر شرط ازدواج را اجراي ده شب تعزيه در زمان ممنوعيتي ميداند كه از سوي رضاخان براي اجراي مراسم مذهبي معمول داشتند. حيدر به اتفاق دوستانش براي اجراي اين خواسته دست به كار ميشود. در سال 79 كه سريال ساخته شد، همزمان با ايام محرم مقارن با نوروز 80 روي آنتن رفت. سريال «شب دهم» جزو اولين سريالهاي مناسبتي بود كه از زاويهاي ديگر به محرم ميپرداخت.
سريالي كه در ميان سريالهاي آن سال كه در ماه رمضان پخش ميشد، محبوبيت فراواني پيدا كرد. اين محبوبيت مديون بازي بازيگران، مخاطبشناسي لطيفي و داستاني بود كه جذابيت خاص خود را براي مخاطبان اين دوره داشته و دارد.
سريالي جنجالي كه در تابستان 85 از شبكه سوم سيما پخش شد. بررسي معضلات و مشكلات اجتماعي، اختلاف طبقاتي، ازدواجهاي زودهنگام، مرگ پوپك گلدره و... همه باعث شد تا مردم عادي سريال را دنبال كنند اما تمام سريال فقط به سطح ميپرداخت و از هر نوع نقب زدن به عمق و ريشه مسائل طفره ميرفت.
خان مظفر (عزتالله انتظامي) خود هزاردستان، آدمي ظاهرالصلاح است كه پشت پرده تمام اتفاقات سياسي اجتماعي روز نقش دارد. مفتش شش انگشتي (داوود رشيدي) عصاره و چكيده آدمهايي مثل آيرم و مختاري است.
او كه خود به دست هزاردستان بازي داده ميشود، در روز عروسي به دست برادرزاده شعبان به قتل ميرسد. ابوالفتح صحاف (علي نصيريان) نماد مشروطهخواهان وطنپرست است كه از رنج مردم عذاب ميكشند. شعبون استخواني (محمدعلي كشاورز) همان شعبان جعفريان يا شعبان بيمخ است؛ تهران بازسازي شده قديم.
اين مجموعه داستاني پليسي حادثهاي (كه اين نوع نامگذاري هم خود جاي بحث دارد!) محصول مشتركي از گروه فيلم و سريال شبكه يك و پليس 110 است.
اين سريال جزو آن دسته از مجموعههايي بود كه توانست با مخاطب فراواني ارتباط برقرار كند. بازيهاي رويا نونهالي، دانيال حكيمي و مهدي فخيمزاده به نقشهايي كه ايفا كردند، هويت بخشيد.
شخصيتپردازي ناتاشا (رويا نونهالي) و اصغر (مهدي فخيمزاده) بهرغم منفي بودن، همراهي مخاطب را در پي داشت. راست است فيلم، سريال و اساسا اثري قدرتمند و تاثيرگذار است كه شخصيتهاي منفي آن بخوبي پرداخت شده باشند تا كشمكش صورت گيرد و اوج و فرود داستان براي مخاطب ملموس شود.
داوود ميرباقري با ساخت سريال امام علي به يكي از محبوبترين كارگردانان تلويزيوني بدل شد. برداشتي و خوانشي آزاد از زندگاني مولاي متقيان، نگاهي متفاوت كه با بازيهاي درخشان بازيگران و موسيقي جاودان فخرالديني ميليونها ايراني و مسلمان را با خود همراه كرد.
سريال به لحاظ تاويل و خوانش مذهبي روايت در بين فقها و علما محل مناقشه بوده و هست اما براي توده مردم، به تصوير كشيدن زندگي اسطورهاي كه از كودكي با نام او دست را بر زانوان نهاده و مينهند جذاب و ديدني بود. اين اولين بار بود كه سريالي به طور صرف به زندگي يكي از ائمه ميپرداخت.
فرهاد بررهاي است و در تهران زندگي ميكند. شادي، خواهر فرهاد در رشته كتابگزاري! قبول ميشود و پدرش او را به تهران ميآورد تا در كنار فرهاد و مهتاب همسرش زندگي كند و....
خلق سرزميني خيالي به نام برره با تمام رسم و رسومها، فرهنگ خاص خودش و انسانهاي عجيب و غريبش در كنار طرح مسائل و مشكلات شهرنشيني، كار در ادارات و نهادها، روابط بين زوجهاي جوان، روابط رئيس و مرئوس و... توانست پاورچين را به يكي از محبوبترين مجموعههاي تلويزيوني بدل كند.
يكي از محبوبترين سريالهاي دهه 60 كه توليد آن در سال 1362 توسط گروه فيلم و سريال تلويزيون آغاز و تا سال 1363 به پايان رسيد و همان سال از شبكه اول سيما پخش شد. مهدي هاشمي و داريوش فرهنگ به اتفاق فيلمنامهاي در قالب افسانهاي كهن نوشتند: پادشاهي كه خواب ميبيند، مردي فرزانه او را از مرگ و سرنگونياش مطلع ميكند و تلاش وزرا، همسر و... براي آن كه پادشاه از تقدير محتوم در امان بماند بينتيجه ميماند و...
بازي درخشان بازيگران، صداي آقالو و موسيقي بابك بيات؛ روزگار سخت با دلخوشيهاي فراوان و تجربههاي تكرارنشدني.
سريالي تاريخي كه در سال 1363 ساخته شد و براساس قيام سربداران خراسان به رهبري شيخ حسن جوري عليه استيلاي مغول شكل گرفت. همزمان با پخش مجموعه در سال 1363 از شبكه اول، تيتراژ متفاوت و موسيقي فخرالديني، مخاطب را وادار كرد تا بر تاريخي كه به تصوير كشيده شده بود تامل كند. سياستگذاري كلان فرهنگي هنوز در مورد سينما و تلويزيون تصميمگيري نهايي نداشت. طراحي صحنه و لباس، فضاسازي متفاوت، چهرهپردازي و... براي مخاطب تازه و جديد به نظر ميرسيد. داستان تاريخي و رفتن به قيام سربداران. كاستيهاي مجموعه از يكسو و قالب و نحوه روايت و داستان از سوي ديگر، همان زمان حواشياي را به دنبال داشت.
دفاع مقدس، جنوب كشور، بمباران، درگيري، روابط از هم گسيخته، رفت و آمد زماني از حال به گذشته و از گذشته به حال و درنهايت بازيهاي بازيگراني كه در حد و اندازه خودشان نبودند. گويا خود حاتميكيا هم هنوز به رسانهاي چون تلويزيون خو نگرفته بود و با اين رسانه و مخاطبش آشنا نبود. سريال پخش شد و واكنشهاي منفي به دنبال داشت، چراكه دستكم نامي چون ابراهيم حاتميكيا تكيهگاه اثر بود.
در سال 1381 كه دوران سركشي از شبكه تهران پخش ميشد، نظر بسياري از منتقدان، روانشناسان مراكز بهزيستي و... را به خود جلب كرد. پرهيز از كليشهها و نقبزدن به لايههاي دروني افراد و فرار از ابتذال مرسوم اينگونه آثار توانست دوران سركشي را به سريالي موفق و در خور توجه بدل كند. بازي بازيگران نيز به انتقال فضا و حس كلي اثر ياري فراواني رسانده است.
پرداختن به زندگي و حواشي زندگي شخصيتهاي ملي و مذهبي و تاريخي همان طور كه بارها اشاره شده كاري است صعب. حال اگر در كنار همين شخصيت بخواهيم يكي از بزرگترين قيامهاي تاريخ ايران را كه به نهضت جنگل مشهور است، مورد بررسي قرار دهيم، ضريب اين سختي را بالاتر بردهايم. اين مجموعه هنوز هم از سوي بسياري از منتقدان به عنوان يكي از بهترين مجموعههاي تلويزيوني به شمار ميآيد. بسياري بر اين باورند كه تمام موفقيت سريال به ناصر تقوايي بازميگردد؛ چراكه فيلمنامه دكوپاژ شده تقوايي آماده به ساخت در دستان افخمي (كارگردان كارهاي ناتمام) قرار گرفت.
كارآگاه علوي از ماموران نظميه دوران رضاخان و با آن كه در استخدام نظام است، اما اعتقادي به رژيم رضاخاني ندارد. او در هر ماجرايي نسبت به احقاق حقوق مظلومان وقت تلاش ميكند.
در همان زمان كه سري اول كارآگاه علوي پخش ميشد، بسياري آن را به لحاظ مضمومي ارزشمند ميدانستند و رويكرد علوي و دستيارش را در مواجهه با موارد پيش آمده با نمونههاي خارجي مقايسه كرده و در مجموع از كار رضايت داشتند. حال پس از 13 سال، هدايت بار ديگر با احمد نجفي كه در سري اول نقشآفريني قابل قبولي داشت، آمده تا بار ديگر طعم شيرين موفقيت را تجربه كند. سريال كارآگاه علوي (2) وقايعي را بين سالهاي 1320 تا 1330 روايت ميكند.